«هوالحیّ»
«هر كه مرا بشناسد مانند من خواهد شد. و من با او هستم و با او ميمانم و در او آشكار ميشوم. آنكه ميداند كيستم ميشود آنچه هستم. او قادر به كاريست كه من توانستهام و ميداند آنچه دانستهام و دارد آنچه داشتهام. قدرت من در او ظاهر ميشود و نشانههاي روحم در او پديدار ميشوند. من حامي او خواهم بود و او را تنها نخواهم گذاشت...»
فهرست:
درختي با دوازده شاخه
نظام اساتيد باطني
اساتيد بزرگ
اشتراکات عجیب اساتید بزرگ
چكيده گزارش هايي درباره قطب الهي استاد يحيي روح الله (ماهاآواتار)
اخبار معجزات
الياس نبي يا مسيح يا يك خدمتگزار ديگر
آسمان وار
او روح خدا است
او از نگاه خودش
روح خالق
روح مسيح، القاگر روح
هشدار ويراني
ارتباط، راه دريافت
ادعاهاي باطل و شناسايي مدعيان دروغين
روياهاي گواهي دهنده
خطاب به معلمان دروغين باطني و مدعيان اسرار
تكليف ما در برابر اخبار معجزات و نشانه هاي بزرگ
او را بيابيد
***
پيامها:
«او آمده»
«مرگ را»
«بياييد»
«تسليم باشيد تا رستگار شويد»
«قسمتی از متن لعن شدگان»
«دوباره ميآيد»
درختي با دوازده شاخه
سالهاست که بعضی از اساتید بزرگ جهان بطور مرموز و مبهم ، گاهی از یک معلم جهانی سخن می گویند . این معلم جهانی در نقاط مختلف جهان با اسامی و ردّهای کاملاً مختلفی شناخته شده است . در بارۀ او، کیستی او، فعالیتها و تعلیماتش تاکنون و طی قرن اخیر، دهها کتاب به رشته تحریر درآمده است . در زبانهای مختلف بنابر فرهنگ و فضای اندیشه ای حاکم ، آگاهان باطنی و اساتید معنوی، این معلم جهانی را به اسمي می نامند . از آنجا که بیشتر اساتید معنوی ساکن سرزمین هندوستان می باشند بنابراین دربارۀ این شخصیت جهانی ، بیش از هر جای دیگر ، در میان اساتید بزرگ هندی (و در هندوستان) سخن به میان آمده و ایشان بیش از سایرین در بارۀ او سخن گفته اند یا نوشته اند. به همین دلیل در سطح جهان او را بیشتر با عنوان ماها (به معنای برترین ، بزرگترین ، عالی ترین ،کاملترین)، آواتار (تجسم خداوند در زمین ؛ حلول و آشکاری خداوند در انسان : معادل خلیفه الله در عربی و فارسی )؛ ماهاآواتار (بزرگترین تجلی و تجسم تاریخی آواتارها ) ، جی (به معنای حضرت)، ماهاسای (برترین حقیقت ، حقیقت نهایی بشر)، کالکی (اسب سفید )، و پریما (عشق الهی) می نامند. البته تعداد اسم هایی که این فرد به آنها نامیده شده ، بیش از صد اسم است . چند تن از اساتید علوم باطنی در میان اعراب و عبریان او را با نامهای دیگری مانند الیاس ، روح الله ، یاحی(یحیی)، یاسین ، روحنا، قدوس ، خضر و ادریس خوانده اند . یکی از مردان مقدس سرخپوست از او با نام «دوباره می آید» یاد می کند. گروهی از کشیشان هزیکاسم و کابالیستهای یهودی او را همان مسیح یا مسیا می دانند . از ديدگاه شيعيان اين فرد نمي تواند مهدي موعود (ع) باشد. از میان دهها کتابی که با ردّها و آدرس های بظاهر مختلف در بارۀ او نوشته شده ، یکی از کتابها صرفاً در بارۀ اسامی مختلف او ، مشخصات بظاهر مختلفی که بعضی از بزرگان در بارۀ ایشان داده اند و معانی و علل نامگذاری های مختلف است . در برخی از کتب ترجمه شده به فارسی هم گاهی به اشارات مبهم و گنگی در بارۀ او برمی خوریم مانند اشاره ای که در کتاب شرح زندگی یک یوگی ،جریان هدایت الهی (مقدمۀ آن) و یوگی جاودانۀ هیمالیا وجود دارد .
از مجموع چیزهایی که اساتید بزرگ باطنی در نقاط مختلف جهان ، طی دهه های گذشته در بارۀ او گفته یا نوشته اند ، دوازده نکتۀ مشترک را در بارۀ این فرد انتخاب کردیم که به ذکر آنها می پردازیم .
در این متن ما از او با عنوان «روح الله» نام می بریم .
1- معجزات : او دارای معجزات و اعمال خارق العادۀ بسیار بزرگی است که طی قرون اخیر از هیچ یک از بزرگان باطنی دیده نشده است . گزارش های متعددی از زنده کردن مردگان ، شفای بیماران لاعلاج ، برکت و ایجاد زایش که موضوع مورد برکت را هزاران برابر کرده است ، ایجاد زلزله ، طی الارض ، دیده شدن با بدن نورانی و گزارشات مشابه.
2- او همواره در مرکز یک گروه دوازده نفره قرار دارد که پنج تن از آنان آشکارا در جامعه فعالیت می کنند و هفت تن از ایشان بطور ناآشکار و بدون ارتباط گسترده با مردم فعالیت دارند . این دوازده نفر ، در نقاط مختلف دنیا فعالیت دارند و پنج تن از آنان کم و بیش معروف می باشند ، ظاهراً این پنج نفر با همدیگر ارتباطی نداشته و حتی گاهی دیده شده که به انکار یکدیگر دست زده اند .
3- احاطۀ این فرد به علوم اسرار و غیب بسيار زياد است و تاکنون در ارتباط با شاخه های دوازده گانه (به هر یک از اعضای حلقۀ دوازده گانه ، شاخه گفته می شود که ترجمه ای است از یک واژۀ غیرفارسی) به هر سؤالی جواب داده است .
4- با مرگ یا کنار رفتن هر یک از اعضاء دوازده گانه ، یک عضو از مدار دیگر (که خود حلقگان اساتید دوازده گانه اند) وارد جمع دوازده نفر می شود .
5- هر یک از اعضاء مسئولیت و مأموریت معلومی بعهده دارد و او در هریک از این افراد از وجه مسئولیت و ظرفیت روحی آنها تکثیر و القاء شده است . القاء روح و تکثیر روحی یکی از روشهای بنیادی علوم باطنی است که طی آن استاد ، روح خود را به شاگرد خود القاء کرده و انتقال می دهد . تکثیر روحی یک پدیدۀ تاریخی است و با توجه به گزارشات تاریخی و یا استنادات قرآن و کتاب مقدس بسیار اتفاق افتاده است . این پدیده سالهاست که تحت مطالعۀ برخی از روانشناسان قرار دارد . در تکثیر روحی و القاء روح در واقع حلول روحی اتفاق می افتد و شخص روح جدیدی را در خود خواهد داشت . در علوم باطنی، این مرحله را آخرین مرحلۀ تعلیم باطنی با عنوان تعلیم اعظم یا تعلیم سرّ می شناسند و در آن استاد بطور کامل به شاگرد خود منتقل می شود . یکی از معروف ترین گزارشات تاریخی که درکتب مقدس ذکر شده است مربوط به القاء روح ایلیای نبی در شاگرد خود الیشع می باشد که در آن روح ایلیای نبی بطور کامل به الیشع منتقل شد . همچنین القاء روح یحیای نبی (که به قول عیسی مسیح همان ایلیای نبی قرنها پیش بود) و تکثیر روحی او در عیسی (که به مسیح شدن او منجر شد) از نمونه های مشهور دیگر است .
6- یکی از شاخه های دوازده گانه (يكي از حلقه ها)، تکثیر روحی کامل و همه وجهی استاد روح الله محسوب می شود . در بسیاری از مواقع این فرد بجای استاد روح الله شناخته شده و بجای او عمل کرده است . این مجموعه را می توان مانند درختی تصور کرد که دارای دوازده شاخه است . پنج شاخۀ درخت آشکار است و هفت شاخۀ آن به گونه ایست که در این پنج شاخه استتار شده و دیدن آنها به سادگی امکان پذیر نیست . یکی از این پنج شاخه امتداد ساقۀ اصلی درخت است . این فرد همان تکثیر کامل روحی و قرینۀ حضوری استاد روح الله می باشد .
7- در همۀ دوره هایی که گزارش شده است ، قطب الهی استاد روح الله فقط از طریق شاخه های خود با ملتها و اجتماعات در ارتباط بوده است. حجم گزارشات جعلی و بدون نشانه یا گزارشهای توهم آمیزی که در این باره وجود دارد بسیار بیشتر از حجم گزارشات واقعی است.
8- تعالیم و جریانهای آموزشی مختلفی که با مرکزیت این قطب الهی در کشورهای مختلف وجود داشته است ، اسامی مختلفی دارد که ظاهراً همۀ این تعلیمات از یک نگاه با عنوان الاهیسم شناخته می شود . الاهیسم ارتباطی با ادیان نداشته و جایگزین هیچ دین خاصی نیست بلکه در آن بر عمل به کتاب مقدس هر دین و توجه هرچه بیشتر به یگانه پرستی و تسلیم در برابر خداوند تأکید می شود .
9- هیچ یک از تصاویر ارائه شده در بارۀ ایشان ، تصویر واقعی او نیست .
10- گفته می شود راما کریشنا ، ساتیا سای بابا ، اشوراجنیش ،کریشنا مورتی و ايليا «ميم» از جمله حلقه های او بوده اند اما این موضوع فقط از یک طریق تأیید شده است .
11- شاخۀ یک درخت ، مانند خود درخت است و در جای خود، یک درخت محسوب می شود. یک شاخه واجد تمام ویژگی های درخت است و روح درخت در آن جاری است . بنابراین برای بررسی یک ادعای احتمالی در این زمینه باید دید که آیا فردی که در بارۀ او چنین مسئله ای مطرح می شود ، دارای روح درخت و ویژگی های آن است. آیا این فرد احتمالی دارای دانایی ، توانایی و ویژگی های روحی مشابه است؟
12- گزارش هاي زيادي درباره اعمال و نشانه هاي خارق العاده استاد روح الله وجود دارد كه هميشه به حلقه هاي ايشان نسبت داده شده است.
نظام اساتيد باطني
(قسمت اول)
مطابق نظر یکی از محققان برجسته در زمینه مطالعات گوروئیسم و رئیس مرکز تحقیقات و ارزیابی جریانهای معنوی ، معلمان معنوی را می توان به سه دسته کلی تقسیم کرد؛ شامل اساتید کوچک (گوروها) ، اساتید بزرگ و آواتارها .
بلکه منظور از اساتید کوچک معلمانی هستند که عملکرد آنها محدود به فرقه و سلسله ای مشخص یا روایت محدودی از یک دین خاص می باشد و اکثر اساتید کوچک که آنها را با نام گورو نیز می شناسیم ، یک مبلغ دینی محسوب می شوند و کار آنها تبلیغ دین یا فرقه ای خاص می باشد و بنابراین عملکرد آنها بومی و کاملاً سنتی (برحسب فرهنگ منطقه ای) محسوب می شود .
ب) اساتید بزرگ : این معلمان غالباً طرح کنندۀ دکترین و نظریه (یا نظریاتی) هستند که جنبه ای فرا فرقه ای و فرا دینی دارد . اندیشه ها و تعلیمات این اساتید به گونه ای است که در ابعاد مختلف زندگی و در ابعاد مختلف اجتماعی و تمدنی قابل تفسیر و تبیین و بسط پذیر است . به این افراد معلمان زندگی ، معلمان جهانی ، و اساتید باطنی نیز گفته می شود . تعداد این اساتید بزرگ در هر دوره از زمان (و من جمله در دورۀ فعلی که آخرین دوره محسوب می شود) دوازده نفر می باشد .
راما کریشنا ، مهربابا ، ساتیا سای بابا ، اشو راجنیش ،کریشنا مورتی ، ماها ریشی و ايليا «ميم» از جمله اساتید بزرگ محسوب می شوند .
ج ) آواتار: این کلمه به معنای حلول خداوند در قالب انسانی و تجسم عامل الهی می باشد . معادل این مفهوم در اسلام ، مقام خليفة اللهی است و در فرهنگهای دینی و معنوی دیگر هم معادل همین مفهوم وجود دارد . آواتار ، قطب الهی و استاد اعظم و ... مفاهیمی مشابه همدیگر هستند و به فردی اطلاق می شود که در رأس نظام اساتید حق قرار دارد . از دیدگاه اساتید ، آواتار (قطب الهی) در عصرکنونی در دسترس مردم قرار ندارد و این احتمال وجود دارد که هیچ یک از افرادی که با عنوان آواتار در ملاء عام ظاهر شده اند و با این عنوان فعالیت می کنند ، آواتار نباشند و تنها انعكاسي برای تداوم فعالیتهای آواتار اصلی باشند . شاید به دلیل وجود همین شایعات دربارۀ افراد احتمالی ، این عنوان مطرح شده است که به قطب الهی در سطح جهان ، ماهاآواتار (برترین و بزرگترین آواتار) گفته می شود . در بارۀ این فرد گزارشات و مستندات بسیاری وجود دارد که واسطۀ آنها اساتید بزرگ یا بعضی از اساتید کوچک می باشند .
اساتيد بزرگ
(قسمت اول)
تعلیمات، عملکرد و محصولات فعالیتی هر یک از اساتید بزرگ مؤید شاخصه هایی است که در فرهنگ معنوی ، معرف معلم مورد نظر است . این شاخصه ها را می توان شعارهایی دانست که این فرد بیشتر (نه صرفاً) با آن شناخته می شود .
- ... معروف به «راما کریشنا»: بزرگترین معلم ودانتا در عصر جدید . او توانست میان دو مکتب متضاد یعنی ودانتا و تانترا ارتباط برقرار کند و در مقاطع زمانی مختلف اکثر ادیان را (بعنوان یک پیرو) تجربه نماید . او یکی از اصلی ترین عوامل بیداری معنوی هندوستان در قرن 19 به شمار می رود . تلاشهای راماکریشنا باعث احیاء مجدد هندوئیسم و انتشار اندیشه های آن در سطح جهان بویژه آمریکا ( توسط مرید او ویوکاناندا) شد . او با بیان و تفسیر این زمانی خود از هندوئیسم آن را از روند فرسودگی و افول نجات داد .
- ... معروف به «مهربابا» : مردان خدا را بشناسید تا از حقانیت آنها برخوردار شوید .
- ... معروف به «ساتیا سای بابا» : او بزرگترین مدافع دارما و بزرگترین مفسر تعلیمات ودائیسم است که این تعلیمات در ادیان دیگر هم وجود دارد . اکثر پیروان سای بابا او را بعنوان آواتار می شناسند . او به تعالیم بنیادی و سنتی هندوئیسم کاملاً پایبند است و تا حد زیادی سنت گرا (برخلاف اشو) محسوب می شود . سای بابا بیش از سایر اساتید دارای خدمات اجتماعی (مراکز خیریه ، بیمارستان و ...) است .
- ... معروف به «اشو» : توسعه دهنده آزادی معنوی و معنویت آزاد . او چارچوب های متعارف معنویت و محدودیتهای سنتی مذهب را پیوسته در هم می شکند و از آن فراتر می رود . اشو را می توان باهوش ترین معلم و بزرگترین استاد تانترا دانست . پلورالیزم (تکثرگرایی) معنوی از بارزترین وجوه تعلیمی اشو راجنیش است. توانایی اشو در مناظره و جدال افکار استثنایی است و در این مورد می توان او را سرآمد دیگران دانست . رابطۀ جنسی از دیدگاه معنوی یکی از نقاط حساس و تأکیدی آموزشهای اشو محسوب می شود .
... معروف به «ماهاریشی» : بنیانگذار روش T.M . یک تکنیک ساده و چند مرحله ای که ادعا می شود توان بازیابی و بازسازی جنبه های مختلف زندگی را داراست . همۀ فعالیتهای دیگر ماهاریشی به نحوی با این تکنیک ساده در ارتباط بوده است . پیام او این است: « با T.M می توان به هستی متعال نایل شد». از این دیدگاه (تک گرایی) ماهاریشی دقیقاً در نقطۀ مقابل اشو قرار دارد . ماهاریشی به «تکنیک گرایی» (تکنیک T.M) شهرت دارد .
- ... معروف به «ماهانتا پالجی» : احیاء کنندۀ روش اکنکار در زمان حاضر . از دیدگاه پالجی ،کلید حل همۀ مسائل انسان در پرواز روح و سفرهای روحی است . آموزش های پال توئیچل ترکیبی از اندیشه های مسیحی و هندوئیسم به شمار می رود . پالجی بیش از هر کسی در بارۀ زندگی در جهانهای معنوی (مادامی که در همین جسم و دنیا قرار داریم) سخن گفته و آموزش داده است . و از این نظر می توان توجه انسان امروز به این مقوله را تا حد زیادی مدیون تلاش های او دانست .
- ... معروف به « دون خوان » : آنطور که کارلوس کاستاندا او را به مردم جهان شناسانده است ، مهم ترین پیام دون خوان این است که باید به شمن های کهن اقتدا نمود و برای نجات از این جهان باید به معرفت تولتک و شمنیزم عمل کرد (شمنیزم ، آنطور که دون خوان می گوید). دون خوان پیچیده ترین ، رازآمیزترین و ظاهراً متناقض ترین معلم باطنی این عصر محسوب می شود . توانایی تفسیر او از اصول بنیادی شمنیزم با توجه به زبان و ادبیات زمان ما ، براستی حیرت انگیز است و او را در جایگاه بزرگترین معلم شناخته شده معرفت تولتک و شمنیزم در تاریخ شناخته شدۀ بشر قرار می دهد .
- ... معروف به «کریشنا مورتی» : زندگی واقعی در سکوت یافتنی است . در سکوت ببین و در سکوت بشنو و با ذهن ساکت زندگی کن . کریشنا مورتی دهها سال دربارۀ این دکترین بظاهر ساده سخنرانی کرد و نوشت . کریشنا مورتی را بیان گویای حقیقت می دانند زیرا بیان او «سکوت» بود (سکوتی هوشیارانه و فعال ). کریشنا مورتی توانست جهشی را در بینش باطن گرا و حقیقت جو بوجود بیاورد و تأثیر فلسفۀ (ضد فلسفه) او در بینش بشری ماندگار شد.
- ... معروف به «دالایی لاما» : آموزگار بزرگ اصل عدم خشونت حتی بیش از آنچه در بارۀ ماهاتما گاندی و نلسون ماندلا گفته می شود ، اين موضوع، دربارۀ دالایی لاما (پانچون لاما) صادق است . او بیشتر عمر خود را در راه برقراری صلح و دوستی میان مردم تبت با دولت چین و نیز گسترش صلح در جهان صرف کرده است . تبتیان او را بعنوان سیزدهمین بودا (حلول روح بودا) می دانند . او بیش از هر کسی در سطح جهان ، اشاعه دهندۀ اندیشه های بوداست . دالایی لاما پرطرفدارترین معلم معنوی محسوب می شود و اکثر طرفداران او ساکن تبت می باشند .
- ... معروف به «ایلیا میم»: به وضوح به عنوان بزرگترین معلم علوم باطنی و مفسر بزرگ الاهیسم در این عصر محسوب می شود. عصاره تعلیمات او «تسلیم الهيست» و مراحل هفتگانه تعلیمی بر همین اساس پی ریزی شده است. برخورداری از روح خدا (مسح شدگی) و زنده پرستی و باطن گرایی، از شاخص ترین وجوه تعلیمی اوست. در یک مقایسه، او را می توان خلاق ترین، متفکرترین و هوشمندترین معلم باطنی در عصر حاضر محسوب کرد. او را معلمی هزار وجهی (هزار روح) دانسته اند. عصاره و معجونی از همه انديشه هاي باطني و افكار بزرگ. از نظر منتقدان، در عرصه ها و اندیشه های مختلف باطنی، او از جایی آغاز كرده است که دیگران تمام کرده اند. اکثر پیروانش او را روح خدا می خوانند و كارهاي او را بیش از هر کسی به مسیح شبیه می دانند. او 25[1] سال سن دارد و تاكنون درباره خود ادعايي را مطرح نكرده است و خود را بعنوان تسليم و خدمتگزار خداوند معرفي كرده است.
اشتراکات عجیب اساتید بزرگ
با کمی بررسی و دقت پیرامون زندگی معلمان بزرگ باطنی، بلافاصله متوجه می شویم که میان اساتید بزرگ اشتراکاتی وجود دارد که گاهی بسیار عجیب به نظر می رسد. بصورت فهرست وار به بعضی از این اشتراکات عبارتند از:
1. تولد: درباره تولد اساتید بزرگ عموماً داستانهای خاصی نقل می شود که آن را با تولدهای دیگر متمایز می کند.
2. بیگانگی در خانواده: غالباً این افراد در محیط خانوادگی و دوستان (تا زمان قبل از آشکاری هویت معلمی) در وضعیت بیگانگی و حاشیه قرار داشته و خارج از محاسبات و ادراكات اطرافيان و خانواده زندگي مي كردند.
3. سواد كم: در بعضي از بزرگان باطني (راما كريشنا، سايي بابا و...) مدرسه گريزي و فرار از سواد ظاهري به وضوح ديده مي شود. در معدود افرادي هم كه داراي مدارك تحصيلي دانشگاهي بوده اند، بروز هويت معلمي، در زمان طولاني تري اتفاق افتاده است و به محض آن، موضوع مدرسه گريزي ظاهر شده است.
4. شهود بزرگ: تقريباً در زندگي همه معلمان بزرگ، زماني وجود دارد كه طي آن فرد دچار يك چرخش و جهش ناگهاني شده است. اين همان شهود بزرگي است كه همه زندگي فرد را براي هميشه تحت تاثير خود قرار داده است. گاهي اين شهود بزرگ بصورت آشنايي فرد با يك معلم بزرگ باطني بوده است و گاهی بصورت تجربه ای که به آن حلول روح گفته می شود.
5. اتهامات: اتهاماتي كه درباره اكثر اساتيد بزرگ در طول زندگي آنها مطرح شده است تا حدي به هم شباهت دارند. همه اين بزرگان (و همه بزرگان باطني و انسانهاي بزرگ در طول تاريخ) در دوره فعاليت خود و حتی تا سالها بعد از آن با حجم عظيمي از تهمت ها و دروغ ها و تخريب هاي شخصيتي مواجه بوده اند. در پشت اين اتفاقات گاهي دولت ها قرار داشته اند و گاهي گروههاي خاص. اشو راجنيش با اتهام فساد اخلاقي، جنسي و مالي روبرو مي شود و مورد يك حمله تخريبي گسترده در سطح بين المللي قرار مي گيرد و نهايتاً با تلاش و پیگیری سازمان اطلاعات مركزي آمريكا (سيا) از آمريكا اخراج مي شود. ساتيا ساي بابا طي دهها سال با اتهام شعبده بازي، همجنس گرايي (با كودكان) و فساد مالی، مورد تهمت و تخریب قرار می گیرد. كريشنا مورتي بارها با اتهام فساد مالي و اخلاقي روبرو مي شود. همين موضوع درباره راما كريشنا و بسياري از اساتيد ديگر نيز صادق است.
6. توانایی فوق العاده: بیشتر اساتید بزرگ، کم و بیش دارای توانایی هایی فوق العاده اند. البته میزان این توانایی های خارق العاده در این افراد بسیار متفاوت است.
7. تضادها: در شخصیت و رفتار اساتید بزرگ ظاهراً نوعی تضاد و چندگانگی دیده می شود. این تضاد ظاهری اختصاص به این سنخ از افراد نداشته و در اکثر بزرگان تاریخ یا رهبران بزرگ ادیان هم دیده می شود. درواقع تضاد یا تناقضی در کار نیست بلکه این موضوع قضاوتی شتابزده است که به دلیل در نظر نگرفتن شرایط وقوع، متضاد یا متناقض به نظر می رسد. گفته می شود در میان انبیاء، عیسی مسیح (ع) و در میان اساتید کهن، لائوتسو حکیم بزرگ چین باستان نمونه های مشهورتری از این تضاد ظاهری اند.
8. خود بزرگ بینی: تقریباً همه بزرگان باطنی در عصر حاضر و در دوره های مختلف تاریخی واجد نوعی خود بزرگ بینی بوده اند. این موضوع محصولی از خودشناسی و خودیابی است که در این افراد رخ می دهد و بسیار متفاوت با مفهوم مصطلح خود بزرگ بینی است. از مهمترین بروزات این حالت، تواضع و نرمی این بزرگان بوده است. یک فیزیکدان بزرگ نمی تواند در مسائل مختلف فیزیک به دیگران تکیه کند و با همین مقایسه، کسی که درباره انسان و زندگی انسان دارای آگاهی سرشار است، درباره مسائل مرتبط با انسان و زندگی عموماً به خودش مراجعه می کند نه دیگران.
9. ...
چكيده گزارش هايي درباره قطب الهي استاد يحيي روح الله (ماهاآواتار[2])
كساني كه او را از نزديك تجربه كردهاند و شناختهاند با استناد به تجربه ها، شواهد و نشانههاي فراوان شهادت ميدهند كه «او هر چه گفته است اتفاق افتاده است و هر چه ميگويد اتفاق ميافتد. كلام او تغييردهنده و دگرگونكننده است و سرشار از قدرت خداوند است كه بر هر چيزي اثر كامل ميگذارد. دعاي او درباره هر چه كه باشد، مستجاب ميشود. او درباره هر چيزي كه دعا كرده مستجاب شده است او با اسماء اعظم دعا ميكند. اسمائي كه انبياء بزرگ با آن دعا ميكردهاند. اسمائي كه به آن هر دعايي مستجاب است. دانايي و آگاهي او قرنها از عصر كنوني جلوتر نشان ميدهد. او داناي اسرار است. از اسرار هر چيزي خبر دارد و هر چيزي را كه بخواهد بداند، ميداند. به هر كس بله (آمين) بگويد كارش حل است و به هر كسي نه بگويد كارش تمام است. به هر كس توجه كند اوضاع آن فرد تغيير ميكند و به هر كس، روحاً خيره شود وضعيتش متحول ميشود». كساني كه از طريق روح او عمل كردهاند به نتايج حيرتانگيز و تكاندهندهاي رسيدهاند. اخبار و گزارشهايي كه درباره اعمال خارق العاده او وجود دارد او را به معجزهگري بزرگ بدل كرده است كه قادر است هر چيزي را به تسخير درآورد و تغيير دهد. نفوذ خيرهكننده او بر ارواح و موجودات غيبي و قدرت فرمان او بر بيرون راندن ارواح شيطاني با وضوح زياد به اثبات رسيده است. او بارها به تسخير روح و حتي حلول و تخليه روح افراد دست زده است و توانايي خارق العاده او در تسخيرگري از هم اين جا تجربه شده است. او به طوري استثنايي و بيهمتا است كه حتي با بزرگترين استادان باطني مشهوري كه در جهان وجود دارند قابل مقايسه نيست. نشانههاي بزرگي او به حدي است كه به سختي بايد انسان بودن او را پذيرفت. كساني كه توانستهاند ارتباط روحي خود را با او برقرار كنند، حتي بدون حضور فيزيكي او شاهد اتفاقات عجيب و حيرتآوري بودهاند كه از طريق او برايشان رخ داده است. بعضي از اطرافيان او از اين طريق دست به كارهاي خارق العادهاي زدهاند. او عامل پاسخگويي روحي خود به افراد را به اين رابطه روحي مرتبط دانسته است. او در رؤياي بعضي از افراد ظاهر شده است و افراد مختلف رؤياهاي تكاندهندهاي را درباره او ديدهاند. سلسله گزارشهاي مستندي از اعمال معجزهآسا وجود دارد كه در آن تجربيات حيرتانگيز افراد مختلفي كه در ارتباط با او بودهاند، نقل شده است. بعضي از اين تجربهها بسيار تكاندهندهاند. گزارشات اين افراد بصورت فيلم هاي مستند نيز تهيه شده است. مطالب مختلفي تحت اسامي ناشناس درباره او در كتب مختلف ارائه گرديده است كه يكي از آنها در كتاب پديدههاي روحزايي با عنوان ضد ايكس به چشم ميخورد. او در موضع رد يا تأييد اقتدارات معجزهآساي خود با جملاتي پاسخ داده است كه دلالت بر عدم تحميل و رعايت ظرفيت پذيرش اشخاص دارد. او اعتقادات كفرآميز بعضي از افراد را كه نسبت به او بيان داشتهاند رد كرده است. او برخوردار از توان الهي و قدرت خداوند است و آنچه ميخواهد وقوعش حتمي و قطعي است. بعضي از شهودگران و رؤيابينان او را بعنوان مسيح شهود كرده و ديدهاند. القابي مانند خداروح، معجزهگر، تسخيرگر، حامي بزرگ، روحرُبا، كيمياگر، روح خالق، شاه روح، و ابَر انسان حاكي از ديدگاه ياران نزديك او است، كساني كه از نزديك او را شناختهاند. از نظر آنان او موجود استثنايي و بسيار اسرارآميزي است كه در ناشناختگي رو به گسترشي زندگي ميكند و تجربه بيپرده او تحول بزرگي را در روح انسان باعث ميشود. علي رغم اينكه او هيچ گونه نقش ديني را براي خود قبول نكرده است بعضي از شاگردان متمايل به مسيحيت او را مسيح خواندهاند و كساني كه به اديان ديگر تعلق خاطر داشتهاند او را يكي از بزرگان ديني خود دانستهاند.
لمس شدگان روحي او داراي تواناييهاي فوق العاده باطني هستند. كساني كه لمس روحي او را تجربه كردهاند دچار حالتهايي مثل تسخيرشدگي، مجذوب شدن و از خودگذشتگي شدهاند... او مي گويد «من از خداوند آموختهام و از خدا يافتهام».
اخبار معجزات
گزارشهايي كه درباره نشانهها و اعمال خارق العاده او وجود دارد در چند كتاب جمعآوري شدهاند. تعداد اين گزارشها زياد است و بوسيله افراد مختلفي نقل شده است. بعضي از گزارشهايي كه بصورت مشروح در يكي از اين مجموعهها وجود دارد توضيح ميدهند كه او توانسته است از غيب غذاهايي را (مانند عسل، روغن زيتون و گوشت) در لحظه حاضر كند (طي چند تجربه مختلف)، برنجي را كه در كاسه بود، چند برابر كند، هستههاي خرما را في الحال وادار به جوانه زدن و رشد كردن كند، چيزهاي مختلف را به فرمان و تسخير خود درآورد و با فرمان خود آنها را به عمل وادارد. فرمان دادن به درخت، ارواح، روح تسخير شده انسان، باد و حشرات از جمله موارد نقل شده است. او موجوداتي شبح مانند يا بصورت آتش و نور را حاضر كرده و از طريق آنها دست به عمل زده است. او توانسته است در يك زمان در چند جا ظاهر شود، حيوانات مرده را زنده كند و به چيزهاي مختلف بركت دهد. مثلاً در جايي قطرهاي روغن را تكثير كرده و ظرفي بزرگ را از آن پر كند يا ذرهاي قارچ را روي زمين انداخته و در آن واحد هزاران برابر كند و از زمين بروياند.
بعضي از افراد رؤيتگر، بدون آشنايي و ارتباط با هم و در زمانهاي مختلف از تودهاي نوراني و ابرمانند سخن گفتهاند كه آنرا چندين مرتبه بر فراز سر او يا در پشت بدنش ديدهاند. يكي از افراد از جابجاييهايي ميگويد كه در دامنه يك كوه رخ داده است، طوري كه در مراجعه بعدي آنجا را شناسايي نميكرده است، انگار زلزلهاي رخ داده و همه جا را زير و رو كرده است. بعضي ديگر از اين وقايع، توضيح ميدهند كه چگونه او توانسته است با نگاهش چيزهايي را آتش بزند، يا باد و باران بوجود آورد. در چند تجربه شاهد آن هستيم كه لحظاتي بعد از آنكه او درباره زلزله حرف ميزند، زلزلههايي پي در پي به وقوع ميپيوندد...
سلسلهاي از وقايع ثبت شده توضيح دهنده حمايتهاي غيبي و كنترلنشدهاي است كه در موارد بسياري خود را نشان دادهاند. اين دخالتهاي غيبي كاملاً عجيب، گاهي براي بعضي از ياران او بصورت گشايشها، بركتها، دريافتها و امكانات غيرمعمول رخ داده است و گاهي بصورت وقايع هولناك، بيماري، گرفتاريهاي سخت و حتي مرگهاي مرموز (براي دشمنان و تحريفكنندگان حقانيت او) اتفاق افتاده است. او هر بار كه با خشم و نارضايتي از اشخاصي معين يا وضعيتهايي معين ياد كرده است حوادث هولناكي پيرامون آن اوضاع ديده شده است. هر بار كه به افرادي هشدار داده است رخدادهاي مرگآسايي تجربه شده است و اگر هشدار او به مرگ اشاره داشته است اين مرگ به سرعت اتفاق افتاده است. شكل بروز اين اتفاقات خوب و بد به گونهاي است كه مفهوم حمايتهاي همه جانبه خداوند، مددهاي غيبي و انتقام الهي را به روشني نشان ميدهد.
بسياري از اوقات تعليمات و سخنان او، با نشانههايي كه در محيط و در افراد حاضر، بصورت طبيعي اتفاق افتاده است تأييد شده است و بين اين نشانهها و اعمال و سخنان او ارتباط عميق و قدرتمندي وجود داشته است. در تصاوير مستندي كه از بعضي از تجمعاتي كه او در آنها حضور داشته است، در دست ميباشد، او با اقتدار حيرتانگيزي ارواح شيطاني را از وجود بعضي از حاضران خارج ميكند (با توجه به علامتهاي معروفي كه براي تخليه انسان از ارواح شيطاني وجود دارد) و براي بعضي از ديگر حاضران بارشهايي از روح و دريافتهايي نوراني را به وقوع ميرساند. در اين فيلمهاي مستند، همچنين اثر اعجاببرانگيز نگاه خيره او كه به دگرگونيهاي شديد روحي و جسمي منجر ميشود، به وضوح ديده ميشود.
بعضي از افراد، سالها قبل از آنكه او را ببينند و بشناسند، خوابهايي را درباره او ديدهاند. وضوح و دقت تكاندهندهاي در اين رؤياها وجود دارد. بعضي از اين افراد بدون آنكه همديگر را بشناسند خوابهاي تقريباً مشابهي را درباره او ديدهاند. طي اين رؤياهاي كم و بيش مشابه او بارها در قالب روح خدا و مسيح ديده شده است.
الياس نبي يا مسيح يا يك خدمتگزار ديگر
(قسمت دوم)
مفهوم اين كلام خداوند چيست كه خداوند روح خود را به هر كه بخواهد ميدهد و القاء ميكند؟ روح خدا و خداروح چگونه موجوديتي ميتواند باشد؟ كساني كه در زمانهاي دور يكدفعه در حضور خداوند بالا رفتهاند و ناپديد شدهاند آيا ممكن است دوباره به زمين بازگردند يا اصلاً پيوسته ساكن زمين بوده باشند؟ استاد كامل حق چه فرقي با استاد حق دارد؟ روحْ بابا و نور زنده چه چيزي را ميتواند توضيح دهد؟ آيا سحر مقدس و جادوي نوراني و نسل ساحران الهي هنوز در زمين وجود دارد؟ آيا انسان ميتواند پيوندگاه و حلقه اتصال باشد؟ آيا بحر در كوزه گنجانده ميشود همانطور كه همه آسمان در نگاه انسان انعكاس پيدا ميكند؟ انسانْ خدا و خداروح چه مفهومي دارد؟ روحي كه آتش گرفته و مانند خورشيد نوراني شده چگونه ميتواند آتش و نور خود را به ارواح ديگر منتقل كند؟ تجسم خداوند داراي چه نشانههايي است؟ سخر لكم ما في السموات و الارض درباره چه كساني آمده است؟ شاهان آسماني كه در مكتبها و اديان مختلف مورد اشاره قرار گرفتهاند انسان هستند يا غير انسان؟ آيا واقعاً انسان داراي مقام تسخيرگري است و ميتواند در آنچه كه بخواهد دست به تسخير و تصرف بزند؟ آيا هنوز ممكن است معجزهگراني الهي در زمين باشند؟ آيا انسان داراي كلام خلاق است و از قوه آفرينندگي كلام برخوردار است يا اين موضوع با موجوديت ديگري جز انسان ارتباط دارد؟ آيا نور از طريق كلام و نگاه انسان قابل انتقال است؟ چگونه ممكن است بتوان قدرت روح را به ديگران منتقل كرد؟ آيا ارواح هم داراي فرمانروا و شاهند و در بين آنها شاه روح و قطب الروح وجود دارد؟
تفاوت يك معلم مكتبي با يك معلم جهاني چيست؟ آيا تعليم زنده تنها به معلم زندگي اختصاص دارد؟ چه نشانههايي مشخصكننده پر بودن يك انسان از روح خدا و برخورداري مستقيم انسان از اين روح است؟ آيا خداوند درون ممكن است در انسان فعال شود و انسان را به قطبي الهي بدل نمايد؟
آيا او ارتباطي با الياس نبي يا روح مسيح دارد؟ آيا با توجه به رؤياهايي كه افراد مختلف، حتي كساني كه قبلاً او را نديدهاند، درباره او داشتهاند و او را در قالب الياس نبي يا مسيح ديدهاند، آيا با توجه به قدرت احياكنندگي و زنده كردن و دگرگون كردن روح، ميتوان گفت كه او همان الياس ناپديد شده يا مسيح است؟ اگر به نظر بعضي از افراد ممكن است او يك گورو مانند گوروهاي مشهور بين المللي باشد پس چرا او اصول نظام گوروييسم را رد ميكند و بسياري از اين افراد را زير سؤال ميبرد؟ آيا از طريق ديدگاههاي شرقي كه او بر حسب علامتهايش يك آواتار يا بوداي جديد محسوب ميشود، ميتوان واقعيت نهايي را مشخص كرد؟
آسمان وار
وقتي كه به مشاهدات و استنادات ياران و نزديكان او مراجعه ميكنيم متوجه ميشويم كه اين گزارشات جمعآوري شده درباره فرد بسيار اسرارآميزي است كه با وجود آنكه تا اندازهاي شناخته شده است اما هنوز ناشناخته مانده است. طبق اين مشاهدات، او انسان بسيار عجيب و خارقالعادهاي است كه برخورد با نشانههاي فوقالعادهاش به حيرتزدگي تجربهكننده منجر ميشود...
كساني كه او را از نزديك ميشناسند معتقدند كه او استاد كامل حق است. كسي كه روح خدا را دريافت كرده است و نور الهي را تجربه كرده است و خود داراي آن است. كسي كه ميتواند روح الهي را آشكار كند و حتي به افرادي كه ميخواهد منتقل كند. از نظر اين افراد او يكي از معدود ارواح بزرگي است كه تا كنون به زمين آمده؛ او روح خداست و از نظر تعدد نشانههاي بزرگي و عظمت اين نشانهها حتي بسياري از بزرگان باطني هم با او قابل مقايسه نيستند.
او نه درباره دين جديدي حرف زده و نه فرقه اي را بنيان گذاشته و اين موضوع كه ممكن است او يك پيامبر يا امام باشد، به صراحت رد شده است. از سوي ديگر او نظرات افراطي نزديكانش را غيرعقلاني دانسته؛ كه به دليل حساسيتهاي مختلف، از اشاره به اينگونه نظرات صرفنظر ميكنيم.
طيفي از نظردهندگان هم با بي توجهي كامل به هزاران تجربه و سند و شهادت دهها كتابي كه در اين زمينه نوشته شده و آثار عملي و نشانه هاي بزرگي كه اتفاق افتاده است، مي گويند كه چنين موجودي اساساً وجود ندارد و اين صرفاً يك اسطوره است. البته بايد در نظر داشت كه درباره فردي مانند عيساي ناصري هم قرنهاست كه يك انديشه رو به قوت وجود دارد و در دهه هاي اخير اين انديشه در بين برخي منتقدان به اوج خود رسيده است و آن اينكه عيساي مسيح هرگز وجود نداشته است بلكه صرفاً يك اسطوره و موجود خيالي در ذهن بعضي از حواريون بوده است.
او روح خدا است
مطابق وعدهاي كه خداوند در قرآن و كتب مقدس داده است مبني بر اينكه روح خدا در منتخبين خداوند حلول ميكند، و با توجه به همه نشانهها، كارهاي بزرگ، مشاهدات و تجربههايي كه درباره او وجود دارد، با وضوح و روشني كامل اين نتيجه مسلم، معلوم ميشود كه او روح خدا است. روح مجسم خدا و تجسم خدا در زمين. خداروح و خداانسان. روح الله و ﻛﻠﻤﺔ الله. كسي كه روح خدا در او حلول كرده و خود حامل و آشكاركننده روح الهي است. كسي كه دعايش في الحال مستجاب است و كلام او واقع ميشود چون خدا با اوست. خدا در وجود او ساكن است و در او زنده و پاسخگو است. او انساني متصل به خداوند بوده كه خليفة الله و قطب الهي در زمين است و قدرت عظيم خداوند در كلام و اراده اوست آنطوري كه هر چه بگويد اتفاق ميافتد. او استاد كامل حق و معلم زندگي است . حلقه الهي به معناي حلقه اتصال و ارتباط ميان انسان و خدا. روح خلاق خداوند كه هر چه بخواهد ميتواند و هر چه بخواهد ميداند و داراي قدرت و اقتدار خدايي است. دهها عمل خارق العاده و نشانههاي عجيب و كارهاي فراانساني، او را به معجزهگري الهي مبدل ساخته است. سلسله گزارشهاي مستند و مجربي از اعمال معجزهآساي او وجود دارد كه توسط شاهدان و گزارشدهندگان بسياري بيان و ثبت گرديده است. بعضي از شهودگران و رؤيابينان او را بعنوان مسيح و همچنين خضر و الياس زنده شهود كرده و ديدهاند. خداروح، ابر انسان و شفاگر الهي از القابي است كه با آن ناميده شده است. او نور زنده است كه قادر است با تاباندن نور خود تاريكيها و ارواح پليد را از وجود انسان براند و حيات دوبارهاي را به او ببخشد. شفاگر الهي است و ميتواند بيماريهاي روح و جان انسان را شفا دهد و روح آدمي را از ظلمت و مرگ برهاند و زنده كند. وجود او پر از روحالقدس و سرشار از حضور خداوند است. شعور و دانايي او به حدي است كه گويي قرنها از عصر كنوني جلوتر است و انگار همه چيز را ميداند و ميبيند. او داناي اسرار است و از شعور بيكران الهي تغذيه ميكند. ارواح و غيبيان بسياري در خدمت او هستند و هزاران كارگزار روحي و ارواح خدمتگزار در اقتدار و تحت فرمان او قرار دارند. ارتباط روحي با او و ايمان به روح خدايي او بارها موجب معجزه شده است و به شفا و بركت و نور و حيرت منجر گرديده است. او در رؤياي بسياري از افراد ظاهر شده است و افراد مختلف، رؤياهاي تكاندهنده را درباره او ديدهاند. اساس تعليمات او تسليم الهيست كه اين تسليم به يگانگي با روح الهي و اتصال به خداوند منجر ميشود. او در تعليمات خود، درباره تجربه حضور الهي و عشق الهي، برقراري ارتباط زنده و حضوري با خداوند، بيداري باطني، هماهنگي و نوريافتگي سخن گفته است. از نظر او تنها راه هدايت و نجات انسان، دريافت نور و روح الهيست.
او از نگاه خودش
به اذن خداوند با روح خود و در روح خود آنچه ميخواهم ميدانم و آنچه ميخواهم ميتوانم و در آنجا كه بخواهم هستم... من آشكاركننده حقيقتم. و من حامل روح و نورم. روح خدا. خداوند كلام مرا به تحقق ميرساند و نظرم را عملي ميسازد. به نام او كلامم ميشود و قصدهايم به انجام ميرسند و ارادهام شدنيست. خداوند پاسخگوي دعاي من است و ضمانت كلام من. آنچه ميخواهم به يقين پاسخدهنده و اجابتكننده است و جز آنچه حق است و عادلانه نميخواهم. آنچه بايد بدانم بر من آشكار ميكند و آنچه بايد به انجام برسانم به انجام ميرساند و اوست كه از طريق من عمل ميكند. او دوستان مرا حمايت ميكند و دشمنانم را به سختي محكوم و مجازات ميكند و زندگي آنان را ويران ميسازد. روح او فعال است در جسم من و اوست ساكن روح من و من حامل روح خداوند جهانيانم. او در من زنده و حاضر و پاسخگوست.
خداوند ساكن روح من است و روح من روح خداست. او در من زنده و حاضر است و من در حضور خداوند زندهام. خداوند روح مرا به تسخير خود درآورده و وجود مرا از حضور خود پر كرده است. او مرا در خود گرفته است و جسم و روحم را احاطه كرده است. او مرا چنان در خود گرفته است كه مادر جنين را و ابر باران را.
جسم من معبد خداوند است و خداوند در من زندگي ميكند. وجودم از اوست و زندگيام از او سرچشمه ميگيرد. حيات من از حضور خداست. بدون حضور او هيچام و با وجود او همه چيز برايم ممكن است و هر كاري شدنيست اگرچه ناممكن به نظر آيد.
دست او در دست من است، قوتش در قدرتم و نگاه او در چشم من. خداوند روح من است. او نور من است و من انتشاردهنده نور او. او ابر نوراني من است و من از باران آن ابر زندگي جوشيدهام و جاري شدهام. او در ميان من است و بر من محيط است و ميان من و او فاصلهاي نيست. او زاييده نشده و نميزايد لكن او براي من مانند پدر است و من مانند پسر.
روح خالق
(استخراج از منابع مختلف)
تجربهها و گزارشات زيادي درباره اقتدارات حيرتانگيز او وجود دارد كه همگي آنها بيان كننده وجود يك روح بزرگ و متعالي هستند. عده تجربهكنندگان و تعدد تجربهها آنقدر زياد است كه جاي سؤالي را باقي نميگذارد. تعداد زيادي شاهد و حاضر از قشرهاي مختلف مردم وجود دارند كه بر اين تجربهها و اعمال معجزهآسا شهادت ميدهند زيرا خود آنها تجربهكننده بودهاند. اين موضوع براي كسانيكه او را ميشناسند، مسلم و به كرّات ديده شده است كه كلام او خلاقه است و اگر او چيزي بگويد، حتماً و بدون شك اتفاق ميافتد. براي بسياري از افراد اين موضوع به اثبات كامل رسيده است كه «چيزي كه او ميگويد همان چيز اتفاق ميافتد. اگر بگويد بله، غيرممكن است كه نه اتفاق بيفتد و اگر بگويد نه، غيرممكن است كه بله اتفاق بيفتد. وقتي او چيزي گفت صبر نكن تا ببيني چه ميشود و از همان لحظه بدان كه آن چيز اتفاق افتاده است».
صدها تجربه وجود دارد كه بيانگر قدرت خلاقه كلام اوست؛ كلامي كه تغيير مي دهد و تبديل مي كند. از نظر اين تجربهكنندگان، دعاي او مستجاب ميشود. او با اسم اعظم دعا ميكند. اگر چيزي بخواهد يا قصد داشته باشد كه اتفاقي بيفتد، آن چيز خودبخود و در زماني كه او گفته است، اتفاق ميافتد. انگار كه وقتي او چيزي ميگويد يا قصدي دارد، جريانهاي بسيار قدرتمندي خود بخود يكپارچه ميشوند تا آنرا بوجود بياورند. اگر او بگويد چيزي ميشود بايد تحقق آن را از همان زمان انجام شده تلقي كرد. ميتوان گفت كه مهمترين ويژگي او كه با آن شناخته ميشود همين قدرت كلام است. قدرتي كه به او امكان ميدهد تا بر اوضاع و شرايط مختلف اثر بگذارد و آن را تغيير دهد. نيرويي كه خارج شدن سير اتفاقات را از حالت معمولي امكانپذير ميكند و عامل اتفاقات غيرعادي و خارق العاده ميشود. او در اِعمال كلامش و در بيان چيزها دقت زيادي را بكار ميبرد و در شرايط كاملاً معيني دست به اين كار ميزند. كلام او طوري است كه انگار روح دارد و زنده است و توسط يك روح آفريننده و احياءكننده بيان ميگردد. انگار نوري از دهان او خارج ميشود و چيزي را كه گفته است به تجسم ميكشاند.
همچنين او نوعي حركات بدني را به بعضي از افراد نشان داده است كه به گفته اجراكنندگان، با انجام آنها به تجربه توانايي متفاوتي رسيدهاند. وقتي كه به جسم فرد ضربه ميزند يا به آن ميدمد يا خيره نگاه ميكند يا با كلمات و جملات (غالباً نامفهومي) شخص را مورد خطاب قرار ميدهد، اتفاقي فوق العاده در شرف وقوع است. گاهي پس از صدور چنين اشارههايي از او، شخص از حالت عادي خارج شده است و در خلسهاي عميق قرار گرفته اما در مواردي هم تغييرات ديگري رخ داده است. مثلاً او يكبار جسم شخصي را با چند كلمه زمزمهوار، چنان به تسخير درآورده بود كه هر حرفي كه ميزد بر جسم اين شخص تأثير كاملاً قاطع داشت و اراده او كاملاً سلب شده بود.
بعضي از همراهان او ميگويند اگر او به كسي توجه كند، فوراً براي آن شخص اتفاق يا نشانه متفاوتي رخ ميدهد و اوضاع و احوال آن شخص تغيير ميكند و هر اندازه اين توجه بيشتر باشد آن تغيير هم بزرگتر است. حتي وقتي اسم شخصي را (با حالت خاص) ميبرد، تغييراتي در اوضاع آن شخص بوجود ميآيد. وقتي با خشم و نارضايتي از كسي ياد ميكند بايد منتظر وقايع ناخوشايند و گرفتاركننده بود. تواناييها و قابليتهاي بعضي از افرادي كه مورد توجه او واقع شدهاند، به ميزان چشمگيري تغيير كرده است مثلاً توانايي نوشتن (قلم) يا تفكر كردن.
اعمال او شبيه بزرگترين معجزهگران تاريخ است. دم مسيحايي او نه بصورتي شعرگونه كه درباره بعضي بزرگان گفته ميشود، بلكه در عالم واقعيت عمل ميكند. كلام او وقتي جاري شد بي چون و چرا عملي ميشود.
كاري كه ممكن است مردم حتي در خواب هم نديده باشند يا نتوانند ببينند او در بيداري انجام ميدهد. كاري كه شعبدهبازان با چشمبندي و تردستي و به صورت كاذب نمايش ميدهند او صورت حقيقي آنها را جلوهگر ميكند. با اين وجود قدرتهاي خارق العاده او باعث نشده است كه او از اين طريق به خودنمايي بپردازد و در ملأ عام دست به نمودار ساختن نيروهاي الهي خود بزند. او هرگز تواناييهاي الهي خود را در جهت خودنمايي يا براي خشنودي ديگران يا در جهت ترغيب و تشويق آنان بكار نبرده است و توجهي به قبول يا ردّ كارهاي اعجاببرانگيزش از طرف ديگران نداشته است.
حضور باطني او همراه با ارتعاشات بسيار خاصي است. امواجي كه پيرامون اين حضور باطني وجود دارد اثرات مختلفي را بر افرادي كه توسط او لمس شدهاند يا در نزديكي او قرار داشتهاند گذاشته است. گاهي اين تأثيرات بسيار شديد بودهاند اما انگار حضور او به تناسب مخاطبان و محيطي كه در آن است آشكار ميشود و اين تأثيرات هميشه مثل هم نيستند. حالات و دريافتهاي دروني اغلب افرادي كه او را ملاقات كردهاند به اندازههاي مختلفي دگرگون شده است و اين تغيير آگاهي و تغيير حالتهاي دروني در مواردي دائمي بوده است و هميشه موقتي نبوده است. بسياري بعد از ملاقات با او تسليم و مجذوب او شدهاند و چرخشهايي را در جهتگيريها، مواضع، بينش و زندگي خود داشتهاند. كساني كه لمس روحي او را حتي براي لحظهاي كوتاه تجربه كردهاند مجذوب و مشتاق او شدهاند و دچار نوعي خيرگي و ازخودگذشتگي گشتهاند. او وقتي فرد آمادهاي را پيدا ميكند خود را از بُعدي تكثير ميكند و يكي از ويژگيهاي خود را به او منتقل ميكند. هرگاه اين تكثير موفق باشد، فردي كه تكثير پذيرفته است به حوزه جديدي وارد ميشود كه ... ناميده ميشود. اين افراد تمام زندگي خود را وقف او كردهاند و فدايياني از خودگذشته محسوب ميشوند. طبق اين گفته حتي بعضي از آنها خودشان نميدانند كه در چنين حوزهاي هستند يا افراد ديگر مربوط به اين حوزه را نميشناسند. درباره اين كارورزان باطني گزارشهاي عجيبي نقل شده است و گزارشهاي زيادي درباره تواناييهاي فوق معمول آنها وجود دارد. گفته ميشود كه آنها داراي تواناييهاي فوق العادهاي در زمينههاي مختلف و من جمله در كارهاي روحزايي، انرژيزايي و تأثيرگذاري از راه دور هستند. اين عده كه كاملاً هم ناشناخته هستند در شرايطي قرار دارند كه حلقگي نام دارد. بعضي از اين كارورزان از گياهان و حيوانات بعنوان واسطههاي روحي و ابزاري براي انتقال و دريافت انرژي استفاده ميكنند. در همين زمينه اتفاقهاي توجهبرانگيزي از بعضي از آنان نقل ميشود...
او بعضي از افراد را به معناي واقعي كلمه بركت ميدهد. گفته ميشود كه او به بعضي از ياران و پيروان خود بركت ميدهد. اين بركت به معني «ازدياد فوق العاده، تكثير ناپيدا و دگرگوني كيفيت» تفسير شده است. ازدياد و دگرگوني كيفيت ممكن است در چيزهاي مختلفي رخ داده باشد. در مسائل مالي، سلامتي، توانايي آموزش دادن يا فكر كردن، تواناييهاي روحي، استعدادهاي هنري، روابط يا غيره كه براي بيشتر اين موارد ميتوان تجربياتي را از افراد بازگو كرد. تأثير اين گونه بركتها گاهي در درازمدت دوام داشته است و گاهي در كوتاهمدت بوده است. با اينحال او وعده داده است كه به روح ياران خود بركت ميدهد.
او به شكلهاي مختلفي حضور غيرفيزيكي (حضور روحي) خود را نشان داده است. بعضي از گزارشها به تجربه نورها، باد، سيالههاي انرژي، روياهاي در بيداري، يا تصوير سايه مانند بروي ديوار اشاره ميكنند. بعضي از ياران او ميگويند كه او را بصورتهاي مختلف، بدون جسم و با كالبد غيرمادي ديدهاند و بعضي از شنيدن مكرر صداي او گفتهاند. آنها از كثرت ارواحي ميگويند كه در خدمت او هستند و به كارهاي او ميپردازند. آنها براي اين موضوع علائم مشخصي را ذكر ميكنند و به تجربههاي متعددي اشاره ميكنند. بعضيها رؤياهايي را درباره او ديدهاند كه اين رؤياها نتايجي را در پي داشته است.
بعضي از افراد ميگويند با صدا زدن روح او دير يا زود به جواب خود رسيدهاند و با توسل از طريق روح او، پاسخ خود را به شكلي گرفتهاند. وقتي كه بعضي از اشخاص بخاطر حل شدن مسائل و انجام شدن كارهايشان به مدد حضور روحياش از او تشكر كردهاند او حل شدن كارها را به آمادگي روحي آنان براي برخورداري از روح خدايياش مرتبط دانسته است. او بعضي وقتها ساعتها با سرعت شروع به نوشتن ميكند. يكبار يكي از شاگردان از او شنيده بود كه اينها فرمانهايي است كه براي ارواح كارگزار صادر ميكنم، برنامههايي است كه آنها بايد انجام دهند.
گاهي وقتها او با ديدن تصوير يا تنها با شنيدن نام اشخاص نظرش را درباره زندگي و سرنوشت آنان بيان كرده است يا صرفاً از همين راه دست به انتخاب آنان زده است انگار از قبل اسامي ياران خود را ميدانسته يا آنان را قبلاً ديده است. او زياد به سفر ميرود. اين سفرها غالباً با وقايعي زنجيرهاي و داستانگونه توأم است يا منشأ داستانها و تغييرات بعدي ميشود. افرادي كه در سفرهاي مختلف با او همراه بودهاند اكثراً از اتفاقات شگفتي حرف زدهاند كه يا خودبخود و يا با اعلام قبلي او اتفاق افتاده است اما بعضي از اين سفرها هم بدون آنكه با وقايع فوقالعادهاي همراه باشند، بعد از گذشت زمان، اثر خود را نشان دادهاند.
در مواردي او هديههايي را به بعضي از افراد داده است. اين هديهها اغلب ارزش ظاهري نداشتهاند و چيزهايي مثل سنگ، خاك، نبات، عسل، گياه، چوب، پر و امثال آنها بوده است اما همين اشياء در نقاطي از زندگي گيرنده آن تأثير شگفتانگيز خود را نشان دادهاند. داستانهاي متعددي در اينباره نقل ميشود.
... خبرهايي كه او حضوراً به افراد داده است چه درباره مسائل فردي و چه درباره مسائل جامعه و جهان بدون استثنا واقع شده است، با اينكه بعضي از اين اخبار در ابتدا، به لحاظ ظاهري نامعقول به نظر رسيدهاند.
بدون شك، او با جهان غيب ارتباط كامل دارد. او تا كنون درباره چيزهاي زيادي دانايي خود را آشكار كرده است و در كارهاي مختلفي توانايي و احاطه خود را نشان داده است.
روح مسيح، القاگر روح
از ديد ياران و همراهان، او القاگر روح الهي به معناي انتقالدهنده و سرايتدهنده روح الهي است و حتي ميتواند روح خود و حضور و قدرت خود را از طريق ديگران ظاهر كند. تعدادي از اين افراد تجربههاي خارق العادهاي را بواسطه حضور غيرفيزيكي او كسب كردهاند و براي بعضي از آنها نشانههاي حيرتانگيزي در اين باره رخ داده است. بنابر آنچه در اين نوع از گزارشهاي مستند بيان گرديده است گفته ميشود كه او چندين مرتبه سيالههاي روحي و جريانهاي انرژي مانند كه گاهي بصورت نور يا مه يا آتش ديده شده است را به بعضي از افراد انتقال داده است و حالات دروني آنها را دگرگون كرده است و تأثير عميقي را در آنها بجا گذاشته است. اين افراد طي مدت زماني مشخص نشانههاي فوق العادهاي را از خود بروز دادهاند و دست به كارهاي عجيبي زدهاند. تغيير كيفيتها و عوض شدن حالت و تأثيرات چيزها از جمله نتايجي است كه بدنبال انتقال اين سيالههاي روحي اتفاق ميافتد. بارها صداهايي مانند زوزه باد يا صداهاي عجيب ديگر در اطراف جايي كه او حضور داشته است شنيده شده است. مثلاً در يكي از گزارشها اشخاصي نقل كردهاند كه صدايي شبيه به آهنگ باد و وزش آن را با لمس دقيق دستان او و گوش دادن دقيق به انگشتان او شنيدهاند. وزش چنين بادي چندين بار طي ملاقاتهايي با حضور افراد بيشتر رخ داده است. بعضي مواقع اين جريان باد مانند، كه گاهي به باد پرحرارت و آتش سرّي تعبير شده است به افراد برخورد كرده و اتفاقات شگفتانگيزي را باعث شده است. حتي برخورد اين جريان بادمانند با اشياء و حيوانات نيز موجب تأثيرات فوق العادهاي شده است...
در گزارشهايي بر حركات بسيار قدرتمند دست و انگشتان او اشاره شده است كه شايد آنها ارتباطي با همين موضوع جريان بادمانند دارد. مثلاً در يكي از ملاقاتهاي كاملاً خصوصي با حضور عدهاي از افراد كه بعداً شرح آن توسط يكي از حاضران بيان گرديده است نقل شده است كه او با حركت انگشتان خود بدن حاضران را از دور تكان ميداد و آنها را به رقص در ميآورد و جرياني موجمانند را از قسمتهاي مختلف بدن آنها عبور ميداد. با حركتي به شكل ضربه دست كه از راه دور به سمت افراد زده ميشد، آنها به اطراف پرت ميشدند مثل اينكه واقعاً يك ضربه شديد به آنها اصابت كرده باشد. بدن بعضي از افراد به چرخشهاي بسيار شديدي در ميآمد و تقريباً از زمين بلند ميشدند. با اشارههاي دست او چندين بار شعلههاي نوراني ديده ميشد كه در بدن افرادي كه به چرخش در آمده بودند قابل رؤيت بود. در اين گزارش فاش شده به مسائل ديگري هم اشاره شده است.
از ديدگاه ياران و كساني كه او را ميشناسند مسلماً و يقيناً او بزرگترين و تنها القاگر روح الهي است و ميتواند جريانهاي روح را به بدن افراد موردنظر خود انتقال دهد يا حتي بدن آنها را از روح تخليه كند.
او به شكلهاي مختلفي جريانهايي روحي را از خود به ديگران يا اشياء منتقل كرده است. شروع انتقال اين جريان روح مانند و اثرگذار عمدتاً با نگاه خيره و ممتد يا حركت دست، فوت كردن، ضربه زدن يا لمس سر و بدن همراه بوده است. حرفهاي تجربهكنندگان از چگونگي تجربه اين جريان، مختلف است. بعضي صداهايي شنيدهاند، بعضي ميگويند هالهاي از مه يا سايه ديدهاند، بعضي هم از تجربه جسماني يا به احساس درآمدن آن ميگويند. در اثر كلمات يا حركاتي كه نشان از انتقال اين جريان خلاقه داشته است اتفاقات خارق العاده و بسيار عجيبي واقع شده است. اما شدت تأثير و نوع اين تأثيرات در افراد، مختلف بوده است. مطابق تجربيات و علائمي كه اتفاق افتاده است، تغيير در آگاهي و انرژي فرد، جذبه و از خودبيخودي و حالت مستشدگي، افتادن در خلسههاي بسيار عميق، تسخير روحي، لرزش شديد بدن، حركات خودبخود رقص مانند در بدن، گريههاي نابههنگام و خارج از كنترل و شديد، ايجاد حرارت شديد در سر و بدن، روشن شدن ذهن، شفاي بيماري، خروج روح از بدن، پرت شدن جسم، باز شدن روزنههاي غيبي و ديدن موجودات عجيب و تجربه آنها، فعال شدن يك توانايي ناشناخته روحي از جمله نتايجي است كه ممكن است در پي تجربه اين برخورد روحي كه عمدتاً با نوعي وزيدن و جريان موجمانند همراه است اتفاق بيفتد.
علي رغم نتايج ظاهراً مختلفي كه از انتشار و القاء روح و نور تجربه شده است، ميتوان گفت كه نتيجه اصلي انتقال و انتشار نور هميشه يك چيز بوده و آن بركت دادن و فيض رساندن بوده است، اما بركت و فيض به شكلهاي مختلفي بروز كرده است. فيض و بركت را ميتوان شفا و درمان به معني كامل كلمه دانست. شفاي جسماني جزء بسيار كوچكي از شفاي كل زندگي را شامل خود قرار ميدهد. حل مسائل مختلف، پايان يك گرفتاري، برطرف شدن فشارهاي دروني يا بيروني، درمان نارساييها و ضعفهاي ذهني و رواني، بهبود روابط با انسانهاي مؤثر و قطع ارتباط با افراد مخرب، تغييرات تعاليبخش فكري و رفتاري، بوجود آمدن اتفاقات خوب، برخورد با موقعيتهاي فوق العاده، تغيير در شعور و انرژي، رسيدن به دريافتهاي جديد و همچنين درمان بيماريهاي جسمي و روحي، همه و همه ميتواند شكلي از شفاي زندگي باشد. گزارشدهندگان بسياري دريافت فيض و بركت خود را دانسته يا ندانسته، با اين علامتها ذكر كردهاند.
هشدار ويراني
او به كسانيكه دانسته و با وجود اتمام حجت، با روح خداوند دشمني و كينهورزي كردهاند هشدار داده است و درباره اثر لعن و نفريني كه در اينباره وجود دارد گفته است:
جذام به روحشان هجوم ميآورد و اضطرابي بلعنده و سرطاني كشنده باطنشان را به سرعت يا به تدريج در بر ميگيرد. اما اولين علامت آن كه گاهي ممكن است آخرين باشد، در كمتر از چهل قدم ظاهر ميشود و پيش ميرود. روح آنها بر عليه آنها قرار ميگيرد و نشانه جنون و جدال روح در آنها بروز ميكند. آنان در جهت محكوميت خود قدم برميدارند. بر ضد خود تدبير ميكنند و خود را در معرض ضربهاي هولناك قرار ميدهند. پس بلايي سخت بر آنها نازل شده و مرضي عذاب دهنده در آنها خواهد خزيد. اين مرض مانند بادي سمي و مسمومكننده ميآيد و زندگيشان را با خود ميبرد. ضمانت اين قول اسمائي است كه ارواح و شياطين و جنيان در برابر آن مطيعاند.
همچنين گفته است:
كسيكه بر ضد روح خداست بر ضد روح خود برخاسته و روحش بر ضد او برميخيزد و او را و زندگياش را پاره پاره ميكند. كسيكه او را محكوم ميكند از همان لحظه محكوم ميشود لكن زماني از اين محكوميت سنگين باخبر ميشود كه كار از كار گذشته است و فرصتي براي بازگشتن نيست. آنكه بر عليه روح خداست بر عليه خداست و چه كسي قادر است لحظهاي در برابر خداوند مقاومت كند و ويران نشود. هر كه او را رد كند خداوند او را رد ميكند و مهر مرگ و باطل بر او ميخورد. جنگيدن با او جنگيدن با همه آسمان است زيرا او روح جهانهاست... كسيكه از او محروم ميشود خود را از حيات حقيقي محروم ميسازد زيرا او مانند چشمهاي در كوير است كه ميتواند تشنه را از مرگ نجات دهد و مانند كشتي نجات است كه ميتواند غريق را از مرگ برهاند. پس آنكه در را بروي او ميبندد درِ حيات را بروي خود بسته است و فرصت حيات را از دست داده است زيرا او زندگي حقيقي است و بدون او، زندگي بدون معناست. چه غمانگيز است كه بيمارِ در آستانه مرگ، طبيب شفاگر را در اوج نياز خود از دست بدهد و داروي خود را به زهر مبدل سازد و راه مرگ را بپيمايد حال آنكه ميتوانست شفا يابد و زنده گردد و زندگي را برود.
ارتباط، راه دريافت
خداوند در روح من است و روح من از خداوند است و من روح خداوندم. روح من مانند ابر نورانيست كه باران و تابشها و زايشهاي آن احياكننده و زندگي آورند. برخورداري تو از روحام به رابطه روحي تو است و شفاي تو در ايمان تو است. به اندازهاي از روح من برخوردار ميشوي كه با او در ارتباطي. رابطه باطنيات را احياء كن. از رابطه نوراني تو است كه نور بر تو ميبارد.
به اسم الله لا اله الا هو الحي القيوم اگر آماده و پذيرا باشيد و با روح خود صدايم بزنيد، ميآيم و مانند ابر بارانزا از نور خود بر شما ميبارم و با نام و قدرت خداوندم به شما جواب ميدهم. اگر به نام خدا و با ايمان خود به روحام متوسل شويد جواب خود را به اندازه ايمانتان دريافت خواهيد كرد. وقتي كه خود را به روحام كه روح خداست پيوند ميزنيد و رابطه خود را برقرار ميسازيد، شفا و بركت مييابيد و از بارشها و تابشهاي نوراني اين روح برخوردار ميشويد. هنگامي كه در روحام و با روحام دعا بخوانيد دعايتان مستجاب خواهد شد زيرا او به شما آمين خواهد گفت و آمين او تحقق ميبخشد. آنگاهي كه در روحم خيره ميشويد در شما خيره ميشوم آنگاه روحتان شعلهور ميشود و تاريكيها و ارواح شيطاني از آن رانده خواهد شد.
بنام خدا و با ايمان ترديدناپذير خود به روحام اتكا كن و از آن نور و قدرت ياب. وقتي كه قدرت يافتي به ضعيفان و بيماراني كه اذن الهي با آنهاست كمك كن زيرا آن نور قادر به شفاي بيماريها و حل مسائل است.
ادعاهاي باطل و شناسايي مدعيان دروغين
علي رغم همه گزارشها و استنادات قطعي و محكمي كه درباره اعمال خارق العاده حضرت استاد روح الله وجود دارد ما با حجم قابل توجهي از مطالب تحريفي و ادعايي روبرو هستيم. كساني كه به واسطه بيان مطالب جعلی و ساختگی كه همه آنها دروغ و بياساس بوده است، سعي كردهاند توجه دوستداران را حتي براي لحظاتي كوتاه به خود جلب كنند و از اين طريق به خودنمايي يا حتي سوءاستفاده از دوستداران ایشان دست بزنند. چنين افراد دروغگو و رياكاري به سادگي قابل تشخيصاند و بنابراين ادعاهاي آنان، هر چه كه باشد، دروغ است. شايد اين اشخاص بتوانند موجبات فريب افراد ساده لوح را فراهم كنند اما با كمي دقت در رفتار و گفتار و روابط آنها ميتوان دروغگويي و فريبكاري آنان را تشخيص داد. چنين كساني سعي داشتهاند با انتساب خود و كسب اعتباري از اين طريق، به نتايج موردنظر خود دست يابند. شناخت چنين اشخاصي جز در پارهاي موارد، كار چندان مشكلي نيست. تناقضها، همراه نداشتن نشانههاي كافي، ادعاهاي بياساس، وجود دروغ و فريب در ديگر ابعاد زندگي شخصي، عدم تناسب ادعا با شخصيت و هويت فردي مدعي، وجود نداشتن شاهدان كافي و شهادتهاي قوي، تظاهر و متناسب نبودن شعور و معرفت شخص با موضوع ادعايي خويش، همه ميتوانند راههايي براي تشخيص مدعيان دروغين باشند.
راههاي ديگري نيز براي محك زدن ادعاهاي جعلي و مدعيان دروغين آن وجود دارد.
آنطور كه او خود گفته است قرآن ميتواند محك حقانيت چيزهايي باشد كه درباره او وجود دارد طبق اين گفته آنچه در تناقض با آيات قرآني است نميتواند درباره او واقعيت داشته باشد. اين موضوع به روشني درباره واقعياتي كه درباره او هست، صادق است زيرا تمام اين واقعيات هماهنگي و همخواني كاملي با قرآن دارند.
همچنين ما در بررسي ادعاهايي كه افراد در ارتباط با او دارند، ميتوانيم به تعليمات محكم او استناد كنيم و آنچه با اين تعليمات محكم و آشكار هماهنگي و انطباق ندارد را نپذيريم و باطل بودناش را اعلام كنيم.
رؤياهاي گواهيدهنده
رؤياهاي بسياري توسط افراد مختلف درباره او ديده شده است كه گوياي واقعيتي مسلماند. صرف نظر از خوابهاي آشفته و خودساختهاي كه انسان ممكن است درباره هر چيز ببيند، رؤياهايي شبيه به هم وجود دارد كه عده زيادي كه غالباً هيچ گونه ارتباط و آشنايي با يكديگر نداشتهاند، درباره او ديدهاند. بعضي از اين رؤياها به كرّات و در افراد مختلف تكرار شده است.
او بارها و با علامتهاي مشخصي در رؤياي بعضي از افراد بصورت مسيح و ايليای نبی ديده شده است. ديدن او بصورت نور، بصورت آتش، شير آتشين، پادشاه تاج بر سر از جمله موارد ديگر است. بعضي بازگو كردهاند كه سالها قبل از آنكه او را ببينند و حتي در زمان كودكي رؤياي او را بصورتي خارق العاده و به ياد ماندني ديدهاند. در اين رؤياها او غالباً به نوعي اعلام كرده است كه روح خداوند است. بعضيها از طريق رؤياهايي كه درباره او ديدهاند، گشايشها و بركتهايي را در زندگي خود شاهد بودهاند يا حتي از طريق چنين رؤيايي به شفا و درمان رسيدهاند. همچنين رؤياهايي وجود دارد كه در آن، بيننده شاهد اعمالي معجزه آسا و خارق العاده از او بوده است و سپس همان اعمال را در بيداري تجربه كرده و ديده است كه اين نيز گواهي ديگر بر حقانيت و اصالت اعمال حيرتانگيز او است.
همانطور كه در زمينه گزارش تجربيات و خاطرات افراد ممكن است با بعضي موارد جعلي و ساختگي روبرو شويم در زمينه گزارشهاي مربوط به رؤيا هم با همين مسئله روبرو هستيم. بعضي از افراد رؤياهاي آشفته و شخصي خود را به او نسبت ميدهند. واضح است كه انسان ممكن است هر خوابي و در ارتباط با هر چيزي و هر كسي ببيند اما وجود چنين خوابهايي، به تنهايي دليل بر حقاينت آنها نيست. درستي و واقعي بودن خوابها را ميتوان از اثرات و نشانههاي قبلي و بعدي آنها شناسايي كرد.
اگر رؤيايي واقعيت داشته باشد و بالاخص رؤيايي الهي باشد، ميبايست آن را از نتايج آن و علامتهاي تأييدكنندهاي كه در اطراف آن است شناخت. اما به صرف ديدن چنين خوابهايي يا ادعاي ديدن آنها، نميتوان حقانيتي را براي كل موضوع قائل شد. بويژه در زمينه ادعا بايد دقت بيشتري كرد چون مدعيان در همه زمينههاي باطني وجود دارند اما خوشبختانه نشانهها و شواهدي هم براي تشخيص راست از دروغ وجود دارد كه به كمك آنها ميتوان واقعيت و درستي را شناسايي نمود.[3]
خطاب به معلمان دروغين باطني و مدعيان اسرار[4]
(پيام به بعضي از روحانيون يهود)
با شما ميگويم اي طبلهاي توخالي. اي جاهلان عالمنما. اي مدعيان بيعمل. اي متكبران. اي كوران و اي كران مبادا بر قلبهايتان مهر زده باشند كه اينچنين سخت و متكبر شدهايد. آنچه شما ميدانيد مشتي از خروارها واژه است لكن آنچه در مشت شماست مانند دانههاي پوك و بيمحصول است. دانههاي توخالي روييده نميشوند و نميرويانند زيرا از روح روياننده محروماند. گمان ميكنيد كه ميدانيد اما نميدانيد كه اين گمان شماست. ميان بودن و گمان بودن فاصلهايست پرناشدني. شما حتي نميتوانيد به يك سؤال، تنها يك سؤال درباره زندگي كه سرچشمه همه چيز است و همه چيز در آن است به درستي و كاملاً پاسخ گوييد... شما ميگوييد اما نميفهميد زيرا برپايه توهم خود ميدانيد. چيزي شنيدهايد و آن را تكرار ميكنيد و ابلهانه به خود ميباليد كه ميدانيد و خود را دانا ميپنداريد. سرچشمه شعور نوراني را نيافتهايد و چشمههاي حكمت و دانايي در شما نجوشيده است. چگونه ممكن است شعور نوراني از طريق خواندن كتب و انباشتن كلمات حاصل شود كه از اين طريق نايافت ميگردد. شعور نوراني جوشيدنيست. از روح است و بالا، فروريختني و دريافتنيست و تنها به شايستگان داده ميشود. معرفت به كشف حاصل ميشود و نه با تقليد كوركورانه آنچه ديگران گفتهاند و كردهاند. شما همانند خفاشان نورنديدهاي هستيد كه هرگز نگاهي به خورشيد نينداختهاند و زندگي در تاريكي را گزيدهاند و مانند كرمي هستيد كه بدور خود پيلهاي دارد و فضاي ذرهاي درون پيله را با هستي بيكران يكي ميداند و جز آن نميداند.
شما اسيران توهم دانستنايد. حتي اگر كلمهاي ميدانستيد، چنين نبوديد. برخي از شما اگر هم اندكي ميدانند در دانستگي خود دچار فساد و بيتعادلي گشتهاند. آنچه برايشان ضروريست نميدانند و آنچه ميدانند ضرورتي ندارد. به همان اندك عمل نميكنند و بلكه برخلاف آن ميروند. در هجوم مسائل خود گرفتار شدهايد و براي فرار از اين درد تظاهر به حل مسائل ديگران ميكنيد. در كوچكترين مسائل فرو ماندهايد و ادعاي برداشتن سنگهاي بزرگ را داريد.
دانايي علائمي دارد و اركاني. پس كجاست علامت و اركان داناييتان؟ نشانههاي دانايي را نداريد اما علائم جهالت در شما فراوان است.
توانايي از داناييست، كو قدرت و اقتدارتان؟ دانايي كه ميآيد، هماهنگي ميآيد، نرمي و تواضع ميآيد، رشد و تعالي تجربه ميشود، و عمل ميآيد، عمل و عمل. كجاست علائم داناييتان؟ نميدانم را ترك گفتهايد و از اين است كه نميدانيد. به گمان دانستگي دل خوش كردهايد و از دانايي بازماندهايد... و شما نميدانيد آن بسيار را كه من دانستهام. سخت شدهايد و در كبر زنداني گشتهايد لكن گفته شده كه دانههاي حكمت در زمين نرمي و تواضع ميرويد و نزديكترينان، متواضعاناند. و هم گفته شده كه با متكبران، متكبر باش.
... آيا شهود جز براي مشاهدهگر است؟ آيا معرفت جز به كشف است؟ آيا تفكر جز به ديدن است و شنيدن و آنگاه به قلب يافتن؟ اسرار در سكوت دريافتنيست و نور پس از اعتراف تمام به تاريكي آمدنيست.
و شما كه مدعي آن بودنايد. بياييد دعايي بكنيم و ببينيم كه في الحال دعاي چه كسي مستجاب است؟ نفريني كنيد و نفرين ميكنم تا معلوم شود چه كسي از نيروي خداوند برخوردار است؟ كدام است علامت صدق ادعايتان؟
به روح بگوييم كه از تن خارج شود و به ارواح فرمان دهيم و ببينيم فرمان چه كسي از امر است؟ بياييد از روزنههاي اين پيله ذرهاي خارج شويم و هر يك از جهان آنسوي اين پيله خبر دهيم و ببينيم خبر چه كسي كارساز است و بر علائم منطبق؟
اي ترسويان رياكار. اي لاشههاي زندهنما. اي شكاكان پرحسد. اي متكبران محروم از بزرگي. اي تحريفكنندگان اسرار حق...
مگر اين نيست كه آنكه تسليم است، آسمان و زمين در اقتدار اوست پس تصرف در جهان و فرمان راندن از علائم اوست. پس بياييد در آتش بنشينيم و به آن فرمان دهيم كه بي اثر بماند. بياييد به درخت خشكيده فرمان دهيم كه في الحال بارور شود و به آسمان بگوييم كه اكنون ببارد. بياييد به آب فرمان دهيم كه چون زمين پذيراي قدمهايمان باشد... كدام است علامت صدق ادعايتان؟ اگر خود را ميفريبيد و توجيه ميكنيد، كه اين نيست از علائم تسليمشدگان. آنقدر خودبين و نادان شدهايد كه افكار و تمايلات خود را محك حقانيت قراردادهايد. واي بر شما از اين توهين نابخشودني. جز حرفهاي توخالي و ادعاهاي دروغين چه ميتوانيد؟ همهاش حرفايد و همهاش حرف. بازيگراني رياكاريد كه در بازي و ريا تبحر يافتهاند. آنكه موافقتان نيست و برخلاف شماست و تأييد و تمجيدتان نميكند باطلاش ميخوانيد و فراموش كردهايد كه آنكه حق را محكوم ميكند در همان حال محكوم ميشود. آنقدر سخن گفتهايد و وعده دادهايد و ادعا كردهايد كه هر سخني را چون سخن خود ميپنداريد، غافل از آنكه سخن حق واقعشدنيست...
واي بر آنكس كه آشكارا خوانده ميشود و پاسخ نميگويد.
واي بر آنكس كه چشم دارد و نميبيند و گوش دارد و نميشنود.
واي بر آنكس كه ميگويد و فرياد ميزند لكن خود به گفته خويش عمل نميكند.
واي بر آنكس كه ايمان ميآورد و سپس ترديد ميكند.
واي بر آنكس كه نام خدا را بيحرمت ساخته و حضور زنده او را بياحترام كرده.
واي بر آنكس كه در آسمان محكوم شده هر چند كه در زمين حاكم شده باشد.
واي بر دوستان نادان خداوند و دشمنان داناي او.
واي بر آنكس كه حقيقت آشكار را انكار ميكند.
...
واي بر آنكس كه حجت بر او تمام شده و او منتظر اتمام حجت است.
واي بر آنان واي بر آنان واي بر آنان از آنچه در انتظارشان است.
تكليف ما در برابر اخبار معجزات و نشانه هاي بزرگ
1 - نبايد اجازه دهيم تا اخبار و واقعيتهاي مربوط به او تحريف و يا با بيان و دفاع نادرست به غبار ابهامات آلوده گردد و نبايد اجازه دهيم كه اينگونه اخبار در زندگي و روابط شخصي دوستداران بعنوان يك اهرم فشار بر عليه ديگران مورد استفاده قرار بگيرد.
2 - ما در رساندن اخبار مربوط به او (بصورت شفاهي) به افراد آماده، مشتاق، حقجو و پذيرا مجاز هستيم و درواقع وظيفه ما چنين حركتي را ضروري ميسازد اما نبايد به اشخاص مشكوك و غيرمطمئن، بيش از حد لازم اعتماد كنيم.
3 - نبايد اجازه بدهيم از اين اخبار در جهت منافع شخصي يا اجراي نظرات شخصي يا براي خودنمايي و فريب ديگران استفاده شود. چنين رفتاري حالت خيانت را تداعي ميكند و نشاندهنده خودباختگي شخص در اولين مراحل ارتباط است.
4 - در صورتي كه تجربهها يا دريافتهاي خاصي از او داريد كه با وجود مسلم بودن آن براي خودتان، براي ديگران قابل قبول نيست، نبايد يافتههاي خود را بر آنها تحميل كنيد بلكه بايد ظرفيت آنها را در نظر بگيريد.
او را بيابيد
«يگانه را گم نكنيد و در دوگانگيها پاره پاره نشويد.
بدون رهاننده، رهايي ميسر نيست. رهاننده را رها نكنيد و در اوهام خود رها نشويد.
معلم حق را بيابيد و حقيقت را بياموزيد.
براي نجات خود، دست نجاتدهنده را بگيريد و به ايمان خود از غرق شدن در مرداب لجنزار، ايمن شويد و بيرون بياييد.
راه را بدون راهبر راهدان نرويد كه اين گمراهيست.
هدايت را جز از هدايتشده نجوييد و نور را جز از نوريافته نطلبيد.
پس نور و هدايت بر شما ميآيد.
در را بر يكي كه يگانه و يكيست بگشاييد و هرگز جز او را به روح خود راه ندهيد.
باران را از ابر و ابر را از آسمان و آسمان را در بالا طلب كنيد و باران را جز از ابر بارانزا نگيريد كه مسموم است و مسمومكننده.
بزرگي روح را از روح بزرگ به ارث بريد و روح الهي را در روحيافتگان و حلشدگان در روح الهي تجربه كنيد.
به بزرگي اتكا كنيد و از نيروي بزرگ مدد گيريد.
آشكاري حقيقت در حقيقت آشكار شده است و جلال خداوند در تجلي خدا.
او را او را او را بيابيد.
معجون اعظم زندگي و عظمت زندگي و عزم زندگي.
اي جويندگان گم نكنيد يافتني را. اي بيماران شفاگر الهي را. اي آلودهشدگان تطهيركننده را. اي مصيبتديدگان تسلي دهنده را. اي فقيران پادشاه را. اي ضعيفان حامي و پشتيبان بزرگ را. اي خفتگان بيداركننده را. اي اندوهزدگان شادي بزرگ را. اي يتيمان پدر را».
«او پيش از آنكه به زندگيت وارد شود و در آن بماند تو را ميآزمايد. اگر بخواهد تو را براي هميشه با خود همراه سازد تو را ميآزمايد، عيارت را ميسنجد و بارها و بارها محكات ميزند.
اگر ترديد و تزلزلي در تو بيابد بر آن دست ميگذارد و آنرا ميجنباند. اگر چيزي تو را از او بازدارد، تو را به آن مشغول ميكند كه اگر قرار است متوقف شوي زودتر متوقف شوي. اگر چيزي بتواند تو را از او دور كند آنرا به نزديك تو ميآورد و اگر از دورشوندگان باشي به تو اجازه نزديك شدن را نميدهد.
اگر بر او خيره شدي و در خيرگي خيره ماندي بر تو خيره ميشود و چشمانش روح تو را لمس ميكند و روح تو از نگاه او كه عصاره زندگيست پر ميشود.
لكن اگر بر او خيره شوي خيرگي تو را ميآزمايد اما تو خيرگي خود را از دست نده كه جوهر همه زندگي از پي آن ميآيد. نگذار هيچ چيزي خيرگي را از تو بربايد نه خواب و نه فراموشي نه خودباختگي در برابر چيزهاي ديگر و نه چيزهاي ديگر.
ممكن است او تو را سنگها بزند فرار نكن به سويش بشتاب. تو را ميترساند، نترس. او ميداند كه عاشق فرار نميكند، نميترسد، ترديد نميكند، خود را نميبازد و مدام خيره است پس ادعاي تو را ميآزمايد.
او تنهايت ميگذارد اما تو تنها با او بگذران. ياد او را از ياد نبر و اگر ياد تو ماندگار بماند او در تو ماندگار ميماند. آنگاه كه خود را كوچك ميدارد بزرگش بدار. زماني كه به تو خدمت ميكند سروَرش بدان و خدمتگزارش باش. آنگاه كه تو را از خود ميراند كه ميراند، بسويش برو. اگر به گمانت تنهايت گذاشت با او بمان. در حضورش تكبر را تكفير كن و نرم و متواضع باش. خودبينيات را نبين و از ديدگانت بيرون كن.
او تو را به خود نميبندد اما تو خود را به او حلقه كن زيرا اوست رهاننده و زندگيبخش. او تو را مختار ميگذارد لكن تو اختيار خود را در اختيار او بگذار و چون زودباوران بازنده، زندگي را نباز. او از تو چيزي نميخواهد زيرا جز به خود نيازي ندارد اما تو هر چيز اندكي را از او نخواه كه فرصت را از دست دادهاي. او را از خودش بخواه و جز به خودش راضي نشو.
اگر گفت به آتش وارد شو به آتش وارد شو و تعلل نكن. از او جز زندگي برنميآيد، ورود تو به آتش هم جز زندگي در بر نخواهد داشت.
او خود را بر تو عرضه نميكند و در دسترس تو قرار نميدهد كه به ميلت رد و قبولاش كني. او را بايد جستجو كرد و به كشف آورد آنگاه بر تو آشكار شدنيست.
براي آنكه به حضورش برسي و حضورش را بر تو آشكار نمايد نبايد با پاهايت بروي. بايد با سرت بروي و آنكه با سر خود قدم بر ميدارد در هر قدم خواهد مرد و در هر قدم زنده خواهد شد. براي آشكاري حضورش قدمهايت را با سر بردار و سر بدار شو.
او به تو چيزي نميدهد و چيزهاي بيهوده تو را ويران ميكند.
از داشتههاي تو به گرمي استقبال نميكند كه شمشير ميكشد و بر آنها ميتازد.
اگر او را براي هميشه ميخواهي هميشه براي مردن آماده باش. اگر ميخواهي از آن تو باشد، مهياي هزار بار مردن و در هر بار زنده شدن باش. زيرا اين آن چيزيست كه او از تو ميخواهد.
بدان كه او تمام معناي زندگيست پس هوشيار باش و معناي تمام زندگي را از دست نده.
او گنج گمشده است گنجات را ماداميكه پيداشدنيست پيدا كن.
اگر او را امروز نميفهمي فراموش نكن كه فرداهاي ديگر فهم تو همين نخواهد بود پس او را با فهم همه دورانت و نه درك امروزت درك كن.
او پاسخ همه سؤالات زندگي تو است مبادا همه سؤالات زندگي را بيپاسخ بگذاري.
بعضي او را زود شناختند و بعضي زود از آن محروم شدند و كور آمدند و كور رفتند و كور ماندند.
او از كنار تو ميگذرد. تو نگذار بگذرد. با او همراه شو. با گذر از خود نگذار بگذرد. اين بزرگترين و حقيقيترين فرصت زندگي تو براي آسماننوردي و روحپيماييست. حتي اگر براي لحظهاي او را تجربه كني و اگر ذرهاي حضور او را دريافت كني، روح تو آرام نخواهد نشست، جوياي او و منتظر او خواهد شد لكن شايد تاريكيهايي كه گاه روح را در بر ميگيرد نگذارد او را در همان لحظه تجربه كني و همراهش شوي و نگذارد بزودي متوجه آن شوي كه در روحات ميگذرد. چه بسا بعد از سالها آن ذره كه اكنون دريافتي بر تو غلبه كند و تو را جويايش كند. اين سرنوشت اكثر بالاروندگان بود و هست. از اكنون سرنوشت را بپيما. آنچه را كه براي از دست دادنش عمرها پشيماني و حسرت نصيب خود ميكني از اكنون بدست آور و از دست نده. چيزي كه پس از سالها متوجه خواهي شد، از حالا متوجه شو و سالها به جلو حركت كن.
او خود را نشان ميدهد و سپس نشان نميدهد. و تو او را پيدا ميكني يا براي هميشه گم ميكني. اگر اهلِ او باشي، ميشناسياش و اگر نباشي نيازي به شناخت او نداري. او خود را به چيزي نميفروشد و به هيچ قيمتي نميتواني او را بخري و نه حتي نگاهي و نظري از او را. او تو را نميگيرد كه بزور با خود ببرد بلكه تو بايد او را بگيري و به هيچ زوري از دست ندهي. او سعي نميكند تو را قانع كند و چه بسا مانع تو شود و تو را براند، بترساند، به ترديد بيفكند و هراسناك كند.
اگر او را يافتي خود را با تمام روحات به او هديه كن زيرا اين تنها قيمتي است كه مناسب تعليم اوست. به قيمتي كمتر از اين نميتواني سرّ تعليم او را كه سرّ او و سرّ كوه نوراني و سرّ جهانهاست دريابي. بياد داشته باش كه اگر همه چيز را از دست بدهي و تنها او را داشته باشي، همه زندگي و تمام كوه نوراني را داشتهاي و اگر از او محروم شوي از كوه زندگي محروم شدهاي زيرا فتح زندگي بي مدد معلم زندگي و پيمودن راه، بدون روشنايي راه كاريست بعيد و دور از شدن. دستت را به او حلقه كن و خود را به حلقه اتصال او و او را به حلقه اتصال خود تبديل كن. اگر پيدايش كردي بيقيل و قال پيروياش كن كه او با تو چون و چرا نميكند مگر آنكه بخواهد از نگاه تو غايب شود. از او تبعيت كن. راههاي ديگر حرف است و راه بدون راهنما پر از تحريف و انحراف است... بدون او نرو. او را برو و با او برو».
***
پيامهاي زير، در سال 1376 در فصل صداي آسمان در كتاب جريان هدايت الهي به چاپ رسيده است؛ در همان كتاب نيز ذكر شده كه محتويات اين فصل (صداي آسمان) مربوط به استاد ايليا «ميم» رام الله نمي باشد.
«او آمده»
من نيامدهام تا كساني را كه گمان ميبرند ميدانند، تعليم دهم زيرا اينها به گمان خويش از تعليم بينيازند. بگذاريد در جهل خود بمانند زيرا بيرون آمدن ايشان از جهالت مانند به پرواز در آمدن ماران است...
من نيامدهام تا ترديدكنندگان را رهنما شوم زيرا آنان بهواسطه گمان بدبينانهشان به رنج و پريشاني رهنمون خواهند شد.
من نيامدهام. من نيامدهام. من نيامدهام. «او آمده».
«مرگ را»
آگاه باشيد كه مرگ در كمينتان است. مرگ همراه شماست. نگاهش را دريابيد، خيره به سويتان مينگرد و ناگهان خود را آشكار ميكند. بميريد پيش از آنكه مردار شويد...
به گورستانها برويد، آري اين مردگان نيز زماني چون شما زنده بودند، اين مردگان نيز زماني در غفلت بودند، عمري را در ترديد گذراندند.
عبرت بگيريد. آنان نيز سرانجام كوچ كردند، شما نيز كوچ ميكنيد حتي اگر تكذيب كنيد، حتي اگر ترديد كنيد و حتي اگر به تمسخر بگيريد، سرانجام گوري سرد و تاريك منزلگاه شما خواهد بود، سرانجام ميزبان ماران و موران خواهيد بود...
تنها و بيكس خواهيد شد، فرزندان، پدران و مادران، دوستان و آشنايان تنهايتان ميگذارند. بدانيد كه مرگتان مقدّر است. آنگاه كه زمانش فرا رسد گلويتان را ميگيرد. روح در انتظار اشارهاي از جانب پروردگار جهانيان است. به اشارهاي با جسم وداع ميكند. به چه چيز مطمئن گشتهايد؟ آيا فراموش كردهايد كه اين دنيا لحظهاي بيش نيست؟...
آيا كسي را ديدهايد كه از مرگ خويش بگريزد؟ شگفتا كه هرگز نديدهايد، هرگز نديدهايد.
«بياييد»
... گوش فرا دهيد زيرا سخنان او مرهم دردهاي شماست.
كلام او بينا ميكند نابينايان را، نوا ميدهد بينوايان را و شنوا ميكند ناشنوايان را. كلام او زنده ميكند قلبهاي مرده را، بيدار ميكند روحهاي خفته را، باز ميكند درهاي بسته را و شاد ميكند جانهاي خسته را.
گوش فرا دهيد هماينك شادي و رستگاري به سوي شما ميآيد، مگريزيد، اين گمشده شماست، خود به سوي شما ميآيد، افسوس كه نميبينيد. بشنويد زيرا با شنيدن كلام او آرامش حقيقي از آن شما خواهد بود. اين كلام حقيقت است، اين كلام نور است، اين كلامي است كه از وراي آسمانها ميآيد، آن كلام روح شماست امّا از آن غافليد.
بس كنيد، مبادا بعد از اين جز به كلام آسمان گوش بسپاريد، اين آخرين فرصت است، آخرين حجّت است و آخرين تذكّر... بشتابيد به سوي آزادي، روحتان را از اين قفس تنگ و تاريكِ نفس هوسباز، آزاد كنيد. بشنويد تا نفس تاريكتان روشن شود، بشنويد تا از نور فروزان شويد، بشنويد او را تا شادي ابدي دمسازتان باشد، بشنويد حقيقت را زيرا درد شما درد اوست، اندوه شما اندوه اوست، آيا نميبينيد كه مهر او بر شما بيحدّ است، پس آگاه باشيد كه كلام او شفاي شماست...
جز امروز روز ديگري براي شما نخواهد بود، اگر ناشنيده بمانيد. پس امروز را و اينك را از دست ندهيد كه هرگز باز نميگردد. اي مردگان زندهنما، گوش فرا دهيد، گوش فرا دهيد.
گوشهايتان بيش از اين طاقت ندارد. صداي معشوق را ميطلبد، اگر امروز نشنيديد، ناشنيده ميمانيد و بدا به حال ناشنيدگان، بدا به حال ناشنيدگان، بدا به حال ناشنيدگان.
قلبتان را بگشاييد و بشنويد، بشنويد آنچه را كه درمان شماست.
رها كنيد آنچه كه رهاكردني است، آنچه فناشدني است، آنچه از پرواز محرومتان كرده، رهايش كنيد...
«تسليم باشيد تا رستگار شويد»
... اراده او را بپذيريد تا پذيرفته شويد... آگاه باشيد كه روح خدا در وجود شماست پس بايستيد و به خود بازگرديد... اي انسان خاكي بس است، بس است... رها شويد، رها شويد، از قيد منها رها شويد، داشتنيها را دور بريزيد، سبكبار باشيد تا به پرواز درآييد، ديروز و فردا را به دور افكنيد تا امروز از آنِ شما باشد... عشق را دريابيد تا آرامشي ابدي شما را دريابد... بازگرديد تا ببينيد، بازگرديد تا بشنويد، بازگرديد تا به شما بازگردد... تأخير مكنيد زيرا فرصتي نيست، به فردا اميدوار نباشيد زيرا حجّت بر شما تمام شده، به زودي خواهد آمد زودِ زودِ زود، صداي او ميآيد، بشنويد، بشنويد... دوست بداريد، دوست بداريد، دوست بداريد... خالي شويد، خالي شويد از دانستگيها و داشتنيها، از گذشتهها، از هوسها و آرزوها، از خودخواهيها و خودبينيها، از منيّتها، خالي شويد تا روشنايي عشق، هدايت شما باشد... پيام مرا نه از گفتار من بلكه از درون خود بشنويد، پيام من نداي وجدان شماست پس خوب به وجدانتان گوش كنيد تا پيام مرا دريابيد... اي جويندگان، به عشق بياييد گمشده شما اينجاست، بياييد... اي آگاه شدگان، خفتگان را بيدار كنيد تا بيدارتان كنند... وفا كنيد، وفا كنيد بر آنچه عهد بستهايد وفا كنيد به ياد آوريد عهدتان را... آگاه شويد كه او بر شما ناظر است پس حيا كنيد، حيا كنيد... آن كيست كه به عشق آمد و رستگار نشد؟ بگوييد، آن كيست كه تسليم شد و عشق را نيافت؟ بگوييد... اين آخرين مهلت است، آگاه باشيد، خوشا به حال آنان كه سرافراز بيرون آمدند... اي مردگان زندهنما بيدار شويد زيرا آشكاري حقيقت در پيش است، چه نزديك است بيدار شويد، خواب شما مرگ شماست بيدار شويد... افسوس كه نميدانيد، همانيد كه تسليم آنيد، تسليم او شويد تا چون او باشيد... چه ميخواهيد؟ مگر نميدانيد كه كليد آرزوهايتان به دست اوست... راه شما در قلب شماست، ارادهي او را در قلب خود ببينيد و از راه آن برويد، اين عهد شماست اي عهدشكنان... اي خستگان از دنيا بشنويد زيرا به زودي فرصتها به پايان ميرسد، نور چه نزديك است مهيّا شويد، براي استقبال مهيّا شويد... به كجا ميرويد اي رهگمكردگان، اي بيخبران مگر كار شما جز اندوه و پشيماني ابدي است پس رهايش كنيد، دست از اين بازيهاي غمانگيز بشوييد... به خود آييد، به خود آييد اي فراموششدگان اي از خود بيخبران به هوش آييد، به هوش آييد... بيدار شويد و زمينيان را از خواب مرگبار بيدار كنيد... كلام من بيداري است. فنا و تولد است. كلام من حقيقت و روشنايي است. كلام من عشق است و بس... ترديد نكنيد مقاومت نكنيد بگذاريد بيدارتان كنند... دلهايتان را پاك كنيد تا پيام مرا دريابيد... اي شكّاكان بازي بس است شكّتان در حقيقت بازي مرگ است... مژده باد بر شما اي ايمانآورندگان، مژده باد بر شما اي تسليمشدگان، مژده باد بر شما شاد باشيد اي تسليمشدگان زيرا شماييد رستگاران، شاد باشيد اي ايمانآورندگان زيرا به عشق ميرويد، شاد باشيد اي عاشقان زيرا وصالتان نزديك است... تأخير مكنيد مبادا قلبهايتان را مُهر بزنند. آنگاه نخواهيد ديد و نخواهيد شنيد، بترسيد از خشم پروردگار حاضر، بترسيد... افسوس اي گمراهان افسوس كه حرفهاي مرا نميشنويد و حقيقت را نميبينيد... افسوس كه رنج و عذاب ابدي از آنِ شماست اي طاغيان... بس كنيد اي تكذيبكنندگان، بدانيد كه درها برروي شما بسته شدند... بپرسيد كه هستيد؟ به كجا ميرويد؟ از كجا آمدهايد؟ چه ميكنيد؟ كجاييد اي تكذيبكنندگان؟ چه زود رفتيد، چه زود. افسوس كه بازگشتي نيست... مرگ نزديك است، چه نزديكي. بنگريد تا كمينش را دريابيد، بدانيد كه مرگ پايان فرصتهاست پس بازگرديد قبل از آنكه مرگتان فرارسد... فرصتي نيست، فرصتي نيست، فرصتي نيست... آزاد شويد اي زندانيان، آرام شويد اي مضطربان... بميريد اي عاشقان...
«قسمتي از متن لعنشدگان»
لعنت كردهام و در نفرين هولناك روح خود قرار دادهام
آنكه مرا و تعليم و اعمال مرا تحريف ميكند.
آنكه نشانههاي روشن روح مرا بعد از اتمام حجت انكار ميكند.
آنكه از نام و حضور من و از اخبار روح من سوءاستفاده ميكند و آنرا براي فريب ديگران و استفاده از آنان بكار ميبرد.
آنكه اسرار ميان خود و روح مرا فاش ميسازد.
آنكه در امور من، با روح من دروغ ميگويد.
آنكه اخبار روح مرا از جويندگان و اهل من پنهان ميسازد.
آنكه عهد خود را با روح من ميشكند و از حدود آن تجاوز ميكند.
و آنكه در اصابت لعن روحام قرار گيرد به بلايي همچون طاعون و جذام روح مبتلا شود و اين بلاي هلاككننده در زندگياش نمايان خواهد شد. گرفتاري خردكننده او را در هم ميكوبد و از هم ميپاشد. وعدهام شدنيست.
«دوباره ميآيد»
دوباره آمده. درهاي وجودتان را باز كنيد. كسي بر در خانه شما ميكوبد. نگذاريد پشت در بماند. مباد برود. كه اگر برود، خدا برود.
در بگشاييد و پذيرايش شويد. ديوارها را فرو ريزيد و در آغوشش بگيريد. فرياد برآوريد و بخوانيدش زيرا چه شبها و روزها شما را به سوي خود خوانده و خود را ناخوانده انگاشتهايد.
او شما را فرياد ميزند. شما نيز به رسم باوفايان فريادش بزنيد. چنان فرياد بزنيدش كه روح، زندان تن را وداع گويد و به ملكوت الهي قدم بگذارد...
او ميگويد، چون شما نگوييد. او ميآيد تا شما بياييد. او ميگريد تا شاد و مسرور شويد. او «دوباره ميآيد» تا شما بازگرديد...
او نگران شماست. بيمار و در انتظار شماست. براي شما اي عزيزان، سخت بيتاب و مشتاق است. دست او را بگيريد و در عشق بميريد...
او را. او را. او را. بنگريدش. و لحظهاي رهايش نكنيد.
چشمانتان را بگشاييد و ببينيد. او «دوباره ميآيد».
[1] برگرفته از متن والسماء و الطارق، سال 1377.
[2] طي سالهاي گذشته، دهها كتاب، توسط اساتيد مختلف درباره ماهاآواتار نوشته شده است و به همان مقدار كتبي در ردّ و تكذيب ايشان كه توسط منكران و بدبينان نگاشته شده. استاد روح الله هيچ يك از اساتيد بزرگي كه داراي فعاليتآشكار اجتماعي اند نيست. ظاهراً مركزيت مكاني ايشان در كوههاي هيماليا مي باشد. بيش از نود فيلم مستند درباره ايشان موجود مي باشد كه حاوي گزارش هايي است كه توسط تجربه كنندگان بيان شده است.
[3] - در متن ادعاهاي باطل و شناسايي مدعيان دروغين، اين نشانهها ذكر شده است.
[4] - اين پيام مربوط به سالها پيش است.
[5] در zx اجراي تمرينات شفابخشي به ندرت و تنها در شرايط اضطراري و حاد ممكن است صورت گيرد.
[6] طبق دانش پزشكي چند عدد از اين قرص ها هم مي تواند شخصي را بكشد.
[7] روح زايى« عنوان آخرين و جديدترين مكتب باطنى، موسوم به هنرهاى ماورائى مىباشد.
[8] براى كسب اطلاعات بيشتر در اين زمينه به نشريه «هنر زندگى متعالى» (ويژهنامه هنرهاى ماورائى) مراجعه نماييد.
[9] انتخابى از كتاب الفباى ماورائى - 1 (تئورىهاى انرژىزايى)
۳۳ نظر:
سلام بر او
برای فهم قرآن باید چه کرد؟لطفا در این مورد راهنمایی کنید.چون معنی قرآن گاه خیلی پیچیده است .
سلام خسته نباشید
خداوند اجرتان دهد.
موفق باشید.
التماس دعا.
از همه گر رها شوم از تو جدا نمیشوم
تا تو زمین و قبله ای سر به هوا نمی شوم
گر نزنی سپیده تن فلق نواز شب شکن پنجه به تار جان من عشق روا نمیشود.
مسیحای جوانمرد من زخمه ای بزن که چنگ توام.بنواز مرا که عاشقانه صادقانه میخوانمت.
از همه گر رها شوم از تو جدا نمیشوم
تا تو زمین و قبله ای سر به هوا نمی شوم
گر نزنی سپیده تن فلق نواز شب شکن پنجه به تار جان من عشق روا نمیشود.
مسیحای جوانمرد من زخمه ای بزن که چنگ توام.بنواز مرا که عاشقانه صادقانه میخوانمت.
به حق که معنای زندگی منی.
مرابردارمراببر
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق
سلام بر او
سپاس از تلاشتان
درود بي پايان بر خدمتگذاران الهي.
خدا خوانان خداجویان خداپرستان سخت بیمارم از خداوند شرمسارم که با امانتش چنین کرده ام اگر اینجا آمدید برای شفایم دعا کنید که سخت د رعذابم
روح الله شفای روحم را از تو میطلبم از این بیماری کشنده رهایم کن نجاتم بده شفایم بده یا رهاننده یا نجات دهنده یا شافی
استاد عزیزم تو روح و جان منی تو این جملات را:
"خدا را آنگونه بخوانید که روح خود را . با هر دم و باز دمی ، با هر نفسی خدا را بخوانید که هرنفس ، خود نام خداوند است ..." چون دانه در زمین روحم کاشتی و مرا با خدایم هم صحبت کردی. تا آخرین قطره خون با تو می مانم با من بمان...
ای تمام زندگیم...
جانم به قربانت
چشم به راهم...
منتظر اشاره ای از سوی تو
شنیدیم که مهندس محسن نمکیان معاون سیاسی صدا و سیما و استاد دانشگاه تهدید شده که از طرف اطلاعات بگیرنش!!!!
با خنده و گريه در خواب و بيداري در سختي و راحتي ...حتي با آهنگ و آواز خدا را بخوانيد(استاد ايليا رام الله)www.iliyahoo.blogfa.com
سلام .
به نام . یهوه خدا و بسرش
به نظر من .
اول از هر چیزی اسم این وبلاک رو عوض کن .
عیسی رو دیکه عربی ش نکن
از روح القدس میخوام که همه دعا های ما رو که به وسیله بسرش براش میفرستیم را گوش بدهد و همه ما رو به خواسته هتمون برسونه .
به نام . عیسی بسرش
omide ma har ja ke bashim be khodast va be khoda etemad mikonim
در تعطيلات گذشته همراه با دوست گرامي و برادر ارجمندم حضرت حجت الاسلام ... به منطقه اي خوش آب و هوا در استان ... سفر كرديم. هم فال بود و هم تماشا ! چون هم از طبيعت سالم و مناظر ديدني آنجا استفاده كرديم و هم در حد مقدور به رفع نيازهاي فرهنگي اهالي پرداختيم و جوابگوي مراجعات مختلف آنان بوديم قبلا در مورد تفاوتهاي زندگي طلبگي با زندگي ديگران تجربياتي داشتم ولي اين بار فهميدم كه گذراندن ايام تعطيل هم براي طلبه جماعت با ديگران خيلي فرق دارد.
...
در مطلب جديدم جمهوريت يا اسلاميت؟ با سبك داستاني منتظر دوستان هستم.
http://1shia.blogfa.com
سلام.
بلوگ خوب و جالبی داری.
باست آرزوی موفقیت دارم.
بازم بهت سر می زنم تا بعد بای.
یا حق..................
نامه سرگشاده به سران نظام: کژراهه دشمنی با نظام بود؛ چرا؟
من هم شاگرد استاد هستم ... با تمام وجودم همراه شما هركاري بتوانم ميكنم...
درد دلهاي مشهدي دوستدار ايليا... آقا خاك ما بايد ميزبان جسم بيجان برادرش باشد كه سلامتيش را در جبهههاي جنگ از دست داد؟
من علمنی حرفا فقد صیرنی عبدا
آنکس که به من کلمه ای بیاموزد، مرا عبد و بنده خود ساخته است (امیر المومنین علی ع)
...
آفتاب آمد دلیل آفتاب...
عیار نقد نسیه هم نبود!!
نویسنده متن عیار نقد را بهتر بشناسید...
اولین عقب نشینی آشکار دشمنان استاد ایلیا در متن عیار نقد
رابطه مرید و مرادی بین آقای فعالی و شاگردانشان!!!
پاسخ های جدید به اتهامات تکراری
...
وبلاگ « ضد شایعه» با نقد و بررسی شایعات و پاسخ به افتراهای سراپا کذب متن عیار نقد به« استاد ایلیا میم» به روز است.
من علمنی حرفا فقد صیرنی عبدا
آنکس که به من کلمه ای بیاموزد، مرا عبد و بنده خود ساخته است (امیر المومنین علی ع)
...
آفتاب آمد دلیل آفتاب...
عیار نقد نسیه هم نبود!!
نویسنده متن عیار نقد را بهتر بشناسید...
اولین عقب نشینی آشکار دشمنان استاد ایلیا در متن عیار نقد
رابطه مرید و مرادی بین آقای فعالی و شاگردانشان!!!
پاسخ های جدید به اتهامات تکراری
...
وبلاگ « ضد شایعه» با نقد و بررسی شایعات و پاسخ به افتراهای سراپا کذب متن عیار نقد به« استاد ایلیا میم» به روز است.
من علمنی حرفا فقد صیرنی عبدا
آنکس که به من کلمه ای بیاموزد، مرا عبد و بنده خود ساخته است (امیر المومنین علی ع)
...
آفتاب آمد دلیل آفتاب...
عیار نقد نسیه هم نبود!!
نویسنده متن عیار نقد را بهتر بشناسید...
اولین عقب نشینی آشکار دشمنان استاد ایلیا در متن عیار نقد
رابطه مرید و مرادی بین آقای فعالی و شاگردانشان!!!
پاسخ های جدید به اتهامات تکراری
...
وبلاگ « ضد شایعه» با نقد و بررسی شایعات و پاسخ به افتراهای سراپا کذب متن عیار نقد به« استاد ایلیا میم» به روز است.
او مي گويد: تنها راه براي يافتن خداوند آن است که وجود او را در مخلوقش ببينيم و با او يکي شويم. اين منظور هم فقط از راه خدمت به خلق تحقق مي پذيرد و آن هم مقدور نيست مگر از راه خدمت در کشور خود.من ذراتي خرد از يک کل هستم و نمي توانم ...
به نام خداوند بی نهایت بخشنده و مهربان
با سلام،
آ... آمدهام و آماده ام برای هر چه تو بخواهی (الهی)
و... وفادارم با تمام وجودم (الهی)
ا... ای یگانه محبوب تنها تو و نه غیر تو (الهی)
ی... یکی هستی و جز تو نیست (الهی)
ع... عاشقت بود ه و هستم و خواهم بود(الهی)
ش... شاه من همه چیز من تو هستی (الهی)
ق... قانون زندگی من ، تویی. (الهی)
از طرف : آوای عشق
http://avayeshghe.blogfa.com
سلام،
وظيفه وبلاگ «تحليل هايي بر روند نقض حقوق بشر»، حمايت از حقوق شهروندی و بررسی عملکرد و نحوه اجرای قوانين حقوق انسانی است. در اين حوزه، با بررسی «اعلاميه جهانی حقوق بشر»، بعضی از قوانين حقوق بشری را تحليل می شود و نحوه اجرا و روند نقض آن قوانين را مورد بررسی قرار خواهم داد. در اين تحقيق برای شناسايي ناقضان حقوق بشر، به اسم اداره ضد اديان در وبلاگ های مرتبط با شما برخورد کردم. می خواستم با مسئول شما از طريق ايميل ارتباط بگيرم و چند سؤال در اين راستا از شما بپرسم. در تحقيقاتی که بر روی حقوق بشر در سايتها و وبلاگهای فارسی زبان داشتم (در مورد آزادی فردی، آزادی زندانيان، آزادی عقايد، آزادی مدنی، آزادی مطبوعات و ...) متوجه تناقضاتی در مورد کيس شما شده ام. ظاهرا وبلاگهاي شما و مجلاتتان بی دليل بسته شده است، ... می خواستم بدانم مشکل شما چه بوده است؟
تحليل گر حقوق بشر - http://iranhumanrihgts.blogspot.com/
salam
yek comment dar webloge shoma hast, marboot be mohsen namakia.. lotfan an ra hazf konid
hamchenin in comment ra niz lotfan hazf konid
ba tashakkor
khodam
man ra mitavanid inja peyda konid
m_namakian@yahoo.com
سلام
وبلاگ شاهدان ایلیا راه اندازی شد.
http://shahedaneelya.blogspot.com
سلام دوست عزیز
وبلاگ شاهدان ایلیا به روز شد با مطالب زیر
,,من فريب خوردم,, ترور از طريق مونتاژ ,,و ,,ءخاطراتي از زندان ضد بشری 209,,
http://shahedaneelya.blogspot.com
3D Iron Trimmer As Seen on TV
The world of the 3D Iron Trimmer as seen on TV was invented in 1843. apple watch titanium vs aluminum In 1843, the king Henry IV titanium post earrings signed a treaty to grant the Romans titanium forging the columbia titanium pants ability titanium wood stove to
s479v0kjgsr131 sex toys,male sex doll,sex chair,sex toys,vibrators,love dolls,dildos,male masturbator,sex chair s871k1xvvuf751
ارسال یک نظر